گفتگو با دختر شهيد مدافع حرم؛

آداب شهید تقوی فر و در ماه مبارک رمضان

بابا هميشه ١٥ رمضان روز ولادت امام حسن مجتبي(ع) افطاري مي داد و همه را دعوت مي كرد.

به گزارش عروج؛ گفتگویی که در ادامه می آید کاری از مرکز فرهنگی دفاع مقدس اهواز می باشد که پیرامون زندگی شهید سید حمید تقوی فر در ماه مبارک رمضان در مصاحبه با دختر این شهید بزرگوار تهیه شده است.

خانم هدی تقوی فر دختر سردار شهید حاج سید حمید تقوی فر در پاسخ به نحوه زندگی فردی این شهید در ماه مبارک رمضان گفت:

بابا همیشه روزه بود و بعد از شهادت پدر بزرگ از آن زمان تا شهادت خودش روزه بود .
همرزمان و همکارانش  بعد از شهادت بابا تعریف می کردند که بابا برایشان سفره پهن می کرد و می رفت و هر وقت به او می گفتیم که خودت هم بیا بخور ، می گفت: من گرسنه نیستم. بعد ما متوجه شدیم که او دائماً روزه بود.
نزدیک ماه رمضان که می شد مژده آن را به ما و می گفت بچه ها ماه رمضان نزدیک است.
سحر ها که برای خوردن سحری بیدار می شدیم بابا غذا نمی خورد بیشتر آب با خرما می خورد، خیلی خرما دوست داشت .
سحر ها خیلی قرآن می خواند.

 

 

وقت های افطار بر روی سفره قبل از باز کردن روزه همیشه با صدای بلند دعای امیر المؤمنین به هنگام افطار را می خواند.
بابا همیشه ١۵ رمضان روز ولادت امام حسن مجتبی(ع) افطاری می داد و همه را دعوت می کرد.
خیلی مهمان دوست داشت مخصوصا افطاری دادن را هم خیلی دوست داشت.
ایام ماه مبارک رمضان همیشه پیگیری جزء خوانی قرآن ما در ماه مبارک رمضان بود و سوال می کرد که به جزء خوانی روزانه رسیدیم یا عقب تر هستیم؟
و تاکید داشت که حتماً تا پایان ماه رمضان قران را کامل ختم کنیم و ما را در این زمینه تشویق می کرد.
یادم می آید بچه که بودیم شبهای قدر ما را به مراسم احیاء می برد و با اینکه بچه بودیم سفارش می کرد که این شب ها تا صبح بیدار بمانیم.
اما وقتی که بزرگتر شدیم با توجه به آموزش های دوران بچگی دیگر خیالش راحت بود که این شب ها بیدار می مانیم.

بابا بیشتر در ماه رمضان هم تا دیر وقت اداره سر کار بود. یک شب از شبهای قدر که ما بامامان پای تلویزیون نشسته بودیم و مشغول خواندن دعا و قرآن بودیم بابا  به خانه آمد چون خیلی خسته بود سلام کرد و رفت که استراحت کند
بعد از مدتی برگشت و ما متعجب پرسیدیم: بابا چی شده مگر خسته نبودید و نرفتید بخوابید؟
گفت : چرا ولی احساس کردم چند نفر آمدند بالآی سرم و گفتند خواب دیگر بس است بلند شو که وقت دعا است.
اون شب بابا در کنار ما تا صبح بیدار بود و دعا و قرآن خواند.
 ایام شهادت امیر المؤمنین (ع) بابا به ما سفارش می کرد که سوره قدر را حتماً بخوانیم و تاکید داشت که قاتل حضرت علی (ع) را لعن کنیم و همیشه هم ما را به انجام این کار یاد آوری می کرد.
بچه که بودیم وقتی ماه رمضان را کامل روزه می گرفتیم بابا ما را می برد بازار و برامون به عنوان جایزه طلا می خرید.
عید فطر همیشه خودش برای اقامه نماز عید بیدار می شد اما اصرار زیادی به ما نمی کرد و می گفت نماز مستحبی هست اجباری نیست.
ولی خودش حتماً شرکت می کرد و بعد از نماز هم حتماً شیرینی و کیک و شکلات می گرفت و بِه خانه می آورد.

یک سال من و بابا با هم برای خواندن نماز عید فطر به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی رفتیم و پس از خواندن نماز با بابا برای خرید کیک و شیرینی به قنادی رفتیم. صاحب قنادی وقت متوجه شد که ما از خواندن نماز عید برگشته ایم به بابا گفت که امسال به نماز نرسیده و إبراز ناراحتی کرد اما بابا بهشون گفت که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی دو بار نماز عید را می خوانند. و قرار است که دوباره برای افرادی که به نماز نرسیده اند برگزار کنند، صاحب قنادی که با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد سریعاً سفارش ما را آماده کرد و تحویل ما داد و برای رفتن به نماز آماده شد و خیلی از بابا بابات خبر خوبش تشکر کرد و از ما خداحافظی کرد و به حرم رفت.

جای خالی اش خیلی احساس می شود
  در سحر ها پای سفره سحری
و در افطار ها پای سفره افطاری و صدای زیبا و دلنشینش در خواندن دعای افطار همیشه در گوشمان هست.
بی صبرانه مشتاق دیدارت در قیامت هستیم بابای همیشه خوب.

                                       
 دانیال کاهکش