یادکردی از شیخ مصطفی رهنما

مستقيم از فرودگاه آمده بود، سالن همايش؛ برنامه كه تمام شد، رفت بيرون از سالن؛ كنار خيابان، عصا زنان، قدم مي زد. همين كه كنار دستش رسيدم، بعد سلام و احوالپرسي گرم، خيلي معمولي پرسيدم: «خب، حاج آقا چه خبر؟ چه كار مي كنيد؟» جوابش يك كلمه بود. - "مبارزه"

 مبارزه و مسئولیت جهانی


خبرگزاری فارس: «شیخ مصطفی رهنما» از مبارزان دهه‌ ۱۳۳۰ درگذشت

 

امروز، هفتم مهرماه ۱۳۹۲، خبر تألم برانگیز درگذشت مردی را خواندم، که بیش از هفتاد و دو سال، با نگاهی جهانی مبارزه کرده بود. این چند خط را به یاد او می نویسم…

***

مستقیم از فرودگاه آمده بود، سالن همایش؛ برنامه که تمام شد، رفت بیرون از سالن؛ کنار خیابان، عصا زنان، قدم می زد. همین که کنار دستش رسیدم، بعد سلام و احوالپرسی گرم، خیلی معمولی پرسیدم: «خب، حاج آقا چه خبر؟ چه کار می کنید؟»

جوابش یک کلمه بود. کلمه­ای که به قاطعیت یک بیانیه ادایش کرد.

          "مبارزه"

پیرمرد آن موقع، چهارسال پیش بود به گمانم، هشتاد و چهارسالی داشت. آن وقت به دعوتی برای یک سخنرانی، در یک نشست معمولی، بلند شده بود، آمده بود اهواز؛

بعد دست برد و یک کاغذ A3 از وسط تا خورده رو از کاغذهایی که زیر بغل زده بود، درآورد و داد دستم.

          این آخرین شماره­ی نشریه­ماست. آخرین مواضع مان درباره مسائل جهان  اسلام.

بیشتر که نه، کاملا شبیه نشریات ساده­ی دانشجویی بود. فقط بالای آن نوشته شده بود: «نهاد ایرانی تعاون با ملت فلسطین»

***

با خودم فکر کردم الان هفتاد سالی هست که لابد هر کس از او بپرسد «چه خبر؟ چه کار می کنید؟ همین جواب را می دهد.» همین جواب را می دهد. از چهارده- پانزده سالگی شروع کرده بود مبارزه را؛ از زمان رضاخان زندان رفته بود، و دیده بود زندانی را جلوی خرس می انداختند. تا آن روز که که با کمر خمیده داشت کنار خیابان قدم می زد، به یک چیز فکر می­کرد؛ مبارزه. 

***

در دوران پهلوی اول  و دوم، سر جمع سرجمع ۱۷-۱۸ باری زندان رفته بود و تبعید شده بود. از همان اول کار دغدغه های جهانی اش را در کنار مسائل داخلی دنبال می کرد و در پی انقلاب جهانی اسلام بود؛ بعد از انقلاب، علاوه بر کارهایی در بعد جهانی انقلاب، کاندیدای اولین دوره انتخابات ریاست­جمهوری هم شده بود. منتهی به خاطر نظر امام مبنی بر عدم مسئولیت اجرایی و خصوصا ریاست جمهوری روحانیون، از کاندیداتوری در اولین دوره ریاست جموری انصراف داده بود. و همه همّش را گذاشته بود، برای دغدغه های انقلابی و جهانی اش. نهاد ایرانی تعاون با ملت فلسطین عنوان تشکلی است که در دهه بیست (حوالی اعلام رسمی تشکیل دولت جعلی اسرائیل) پایه­گذاری کرده بود و و هنوز هم بیشتر فعالیت هایش را در آنجا انجام می دهد . 

***

حضور دو روزه اش در اهواز  به اضافه خوش مشربی اش فرصت گپ و گفت های مفصلی را برایم، فراهم آورد. از همه چیز.  از خاطرات حضور او که چهل-پنجاه سال پیش اولین کتاب در مورد انقلاب الجزایر به زبان فارسی را نوشته بود- در آخرین مراسم سالگرد انقلاب الجزایر و تا عملکرد و مواضع  بن بلا تا قذافی تا فلسطین و…؛ با چه انرژی­ای بحث می­کرد. نقدهایم به بن بلا را قبول نداشت و حرف­های تُندم درباره  قذافی را؛ می گفت دنبال کردن این مواضع سبب اختلاف می شود و مسئله اصلی که فلسطین است فراموش می شود، که قبول نداشتم. اما برای من اصلا این بحث­ها «متن» نبود. متن گپ و گفت­ها روحیه و انرژی مثبتی بود که در تک تک حرکات و سکناتش نهفته بود. من کاملا روی وضع روحی ایشان متمرکز شده بودم. وه که چه انرژی تمام نشدنی­ای برای انقلابی­گری داشت. خستگی و بیماری و کهولت هرگز سبب نشد سفرمان به مقبرِۀالجهاد (یادمان جهاد عشایر خوزستان در برابر استعمارگران انگلستان)- که آن موقع هنوز تکمیل هم نشده بود- و چند برنامه و سخنرانی فشرده­ی دیگر را لغو کند. آن دو روز را هم در حالی که کاملا درد می کشید کاملا پر کار بود؛

***

من که در تمام این مدت به ایشان به مثابه سوژه یک مطالعه ی جذاب و لذت بخش نگاه می­کردم، حوصله­ام سر رفته بود از بس زیر رو می­کردم رفتار و گفتار پیرمرد را برای جستن نشانه­ای. نشانه­ای که کمکم کند بیابم پاسخ پرسش اصلی ام را در این مطالعه: «مبانی فکری این هفتاد سال مبارزه­ مداوم چیست؟ یا لااقل منبع این انرژی در کجای تفکر این پیرمرد با صفا نهفته است؟» این بود که از ایشان خواستم چند دقیقه­ای در این باره با من -به یک طلبه ی نوعی که در موقعیت ۶۰-۷۰ سال پیش ایشان است، حرف بزنند و توصیه ای داشته باشند. حرف ها آ شیخ را ضبط کردم. بعد به دقت پیاده کردم. مطلب خیلی خاصی نداشت که ندانم. آخر من بیشتر دنبال این می گشتم که با چه برداشتی از اسلام است که یک انسان مجاهد جهان­نگر، همچو شیخ مصطفی رهنما برساخته می شود؛ به نظرم آمد سنگینی این راز در دانسته­ها نبود، مهم، اصل و تفاوت در عمل بود…

***

 به نظرم ما خیلی ارزش داشته­ها و ظرفیت­ها و تجربه­های استکبار ستیزی مان را نمی دانیم. حال چه این داشته ها اسنادی باشند از جنس اسناد لانه جاسوسی، چه افرادی باشند از جنس شیخ مصطفی رهنما؛ وضعی که امروز هم دچارش هستیم،  و این سرافکندگی که در جهان مستضعفین به خاطر مواضع مسئولین مان خواهیم داشت هم به نوعی محصول همین «استکبار ستیزی انتزاعی و اجمالی» مان است. به هر حال گفتم شاید با این وضعی که داریم، ارج این مرد در بی­خبری رسانه­ای هامان گم شود. این بود که به نظرم چند خط را از ایشان به یادگار داشته باشیم.

***

گفتاری از شیخ مصطفی رهنما

 

سوال اعتراضی

ما می دانیم که خداوند متعال در برابر آن زندگی و نعمت هایی که به ما داده، از ما چیز هایی را خواسته است. قرآن می فرماید :«ام حسبتم ام خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون»؟ به شکل سوال اعتراضی است این آیه؛ حال این سوال قرآنی در باره طلاب اهل علم و مسلمان شدیدتر است.

ما مال خودمان نیستیم!

از این جهت بایستی ما روحانی ها ما طلبه ها و معمم ها در نظر بگیریم و خیال نکنیم  که حالا دیگر مال خودمان هستیم؛ کسی که آمد واین راه را انتخاب کرد، این افتخار را پیدا می کند که اصلا مال خودش نباشد؛ لله باشد فقط برای خدا باشد. خصوصا در این دوره ی خاص  که جهان اسلام این تلاطم را دارد و تهاجم دشمن چه تهاجم نظامی، چه تهاجم فرهنگی و چه تهاجم سیاسی شان بر علیه مسلمانان  جدی شده است؛ این جا وظیفه ی ما سنگین تر می شود.

مصرف کم  و حرکت زیاد

اگر اهلش نیستیم  برویم پی کارمان، پس چرا آمدیم به میدان؟! خب برو تجارت کن  و از این کارهایی که درآمد شخصی دارد. اما آخوند یعنی  ایثارگر؛ یک ایثارگر واقعی؛ «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»؛ این درباره ی معصومین است که آن قضیه افطار دادن به مسکین و یتیم و اسیر است و در این جا می گوید که افراد خوب هم باید همین کار را بکنند «و یوثرون علی انفسهم» یعنی بر ضد خودشان، نه له خودشان ،یعنی نفس خودش را محکوم کند به  سختی و فداکاری و مصرف کم  و حرکت زیاد؛ «ولو کان بهم خصاصه»  ولو اینکه احتیاج هم دارد اما باز هم کنار می گذارد؛ «و من یوق شح نفسه » و هر کس جلوی نفس و خواست های نفس خودش را بگیرد «فاو لئک هم المفلحون»؛ پس اون آقایی که اومده و شده آخوند و طلبه بایستی خود را آماده کند ،خود من با اینکه ۸۴ سال سن دارم  و این مدت طولانی طلبگی را از ۱۲ سالگی تا حالا مشغول بودم در زی آخوندی  و طلبگی و نوشتن و گفتن بوده ام، این حرف ها را خوشبختانه درک می کنم؛ لذا واجب است به عزیزان یادآوری کنم که  این  وضع خاص خودشان را بدانند ،بدانند که چه کاره اند.

به قول رهبر انقلاب…

و بعد هم اضافه ی به این ها موضوع فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان و به قول رهبر انقلاب که چند وقت پیش سخنرانی کردن و اشاره کردند به همه این جاها . فقط فلسطین و لبنان هم نیست الساعه عراق هم به وضع فلسطین دچار می شود. اصلا عراق اصلا عراق همین الان هم نابود شده است. یک عده ای بی خود می گویند ای آقایی که الان نخست وزیر است آدم خوبی است، این ها همه شان وابسته ی خارجی ها بودند و در اثر وابستگی خارجی است که توانستند نخست وزیر شوند. یاآن دیگری که رییس جمهور است. وضع عراق الان هم خیلی شبیه  فلسطین است یا افغانستان که اصلا دارد نابود می شود؛ دارد متلاشی می شود. آمریکا دارد به بهانه ی طالبان افغانستان را نابود می کند؛ پاکستان را نابود می کند؛ وزیرستان و بلوچستان پاکستان را نابود می کند؛ این گرفتاری ها هست و رهبر انقلاب این قدر تاثر و تالم و مسئولیت دارد؛ من از نزدیک شاهد کارشان هستم. حالا این ما هستیم که باید وظایف مان را انجام دهیم.

اشتراک شیعه و سنی در همه اصول

من این جا جمله و نوشته ای از ره بر انقلاب دارم -برای خاطر آنکه ما بتوانیم وظیفه مان را انجام بدهیم، بخوانم-  و آن این است  که ره بر حفظه الله تعالی می گوید: «در همه ی اصول اصلی اسلام [می گوید در همه ی اصول، نمی گوید در یک جهت، این چیزی است که در کارهامان ما باید بیشتر در نظر بگیریم] سنی و شیعه [حتی سنی را جلو می اندازد ایشان] با یکدیگر مشترکند  و اساس تقریب بین مذاهب  اسلامی باید در سایه تلاش ها و تبادل افکار بین متفکرین و بزرگان فرق اسلامی استوار است.» ما در صورتی می توانیم در مقابل تهاجم فرهنگی و نظامی وتبلیغی بایستیم که وحدت داشته باشیم اگر وحدت نداشته باشیم ویک فاصله ای میان باشد، این راه نفوذشان است و کاری نمی توانیم بکنیم ، هین را ما باید جا بیندازیم در بین مردم در منبرها.

و نباید به خودمان حق بدهیم

و باید دائما در حال وعظ وارشاد با شیم و نباید به خودمان حق بدهیم که خسته شویم. چند شب پیش از دفتر مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده بودند دفتر من؛ چند ساعت که مشغول مصاحبه بودیم؛ مدتی پهلوی چپم بنا کرد به درد کردن؛ اصلا اعتنایی نکردم؛ مثل اینکه هیچ خبری نیست! این که خوب شد، کمرم شروع کرد به درد کردن! آن هم اعتنا نکردم، تا دردش خوب شد؛ وقتی ما با ضعفمان راسخ مبارزه کنیم برای اینکه وظایف را به عهده بگیریم، خدا کمک می کند. چون فرصت کم است خلاصه می کنم، عرضم این است که عزیزان ! ببینید ما فلسطین را داریم ، عراق را داریم ، عراق اصلا دارد تجزیه می شود، این که آمریکا می گوید می خواهم بروم، همه اش دروغ علنی است. این سفارتخانه ای که آنها در بغداد درست کرده اند و شهری پر از وسایل تبلیغاتی و جاسوسی و… همه ی این امکانات را در کنار ایران ول نمی کنند. در خلیج هم که مدت هاست اطراق کرده اند. ما در واقع محاصره هستیم اما در عین حالی که محاصره هستیم عزممان قوی تر می شود نه این که بخواهیم بترسیم.

گاهی که می بینم کار سخت می شود

به هر حال عزیزان متوجه باشند که چه وظیفه سنگینی بر عهده دارند و با توکل به خدای مسؤلیت هاشان را به عهده بگیرند. من خودم این چند تا بیماری که دارم، دواهایی که می خورم، این ها فایده نمی کند .گاهی که می بینم کار سخت می شود با چهارتا آیه و دعا خودم را جمع و جور می کنم. در  مشکلات زیادی مادی و معنوی، خستگی و بیماری و… این سه آیه را، عزیزان بخوانند؛ خیلی اثر فوری خواهد داشت که: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. همین سه آیه اول سوره ی حمد را با دقت و حضور قلب و صحیح بخوانند، اثر می کند تا اینکه به یاری خدا بیشتر جلب رحمت و یاری خدا بشود.

می فهمی که چقدر لذت دارد

من در پایان امیدواری خودم را اظهار می کنم که یقینا عزیزان ما این اهلیت را و این موقعیت را و این اراده را دارند که مسؤلیت هاشان را انجام دهند و اینها نه فقط انجام وظیفه است، بلکه اینها لذت دارد وقتی که داخل­ اش شدی می فهمی که چقدر لذت دارد. این امام راحل ماست که آمد در میدان با این صلابت و نه فقط ایران بلکه دنیا را واقعا عوض کرد  و امید وار کرد با همین روح قوی و با استفاده از دعای شعبانیه و دعای سه شنبه (که آقایان طلاب حتما این دعای زیبا امام چهارم را بخوانند که نه تنها جنبه دعایی دارد که جنبه تعلیماتی هم دارد.)

 برای الگو گرفتن…

من فکر می کنم برای تقویت روحیه بیشترین درس را باید از امام راحل گرفت ، از زندگی ایشان از این کتاب اربعین حدیث  و دیگر کتابهای ایشان را حتما تهیه کنید . برای الگو گرفتن شخص امام هست. رهبر انقلاب هم هست که دنباله ایشان و از آثار باقیه ایشان است؛ و ریشه خود امام است و باید او را اساس قرار بدهیم و بعد هم عادت کنیم به کم خوردن و کم خوابیدن؛ اصلا خواب به طوری که متخصصین می گویند حدود ۵-۶ ساعت کافی است؛ سعی کنید بیشتر غذای غیر حیوانی مصرف کنید، این ها خیلی در روحیه افراد موثر است.

***

سوره مهر، سال ۸۴ اولین کتاب خاطره از ایشان را کار کرده. نمی دانم تجدید چاپ شده یا نه. البته بیشتر مربوط به خاطرات مبارزاتش بوده از ۱۳۳۰ تا انقلاب اسلامی و بعد از انقلابش کمتر گفته شد. البته بعدها یک کتاب خاطره هم مرکز اسناد از ایشان کار کرده، که به گمانم همین الآن هم بشود به دست آورد و خواند ولذت بُرد از عظمت یک انسانِ انقلابی. 


                                                              

یک جمله ی یادگاری از کتاب خاطراتش  در شرح وضع روحی چهارده – پانزده سالگی اش: «از فقر و دردمندی مردم رنج و اندوه زیادی به من دست می داد و من همواره در صدد یافتن راهی برای تسکین مصائب مردم و یافتن علت دردمندی آنان بودم.»

 


                                 

 

شیخ مصطفی رهنما در نه دی ۵۸ به دیدار امام رفته و به ارائه گزارشی از سفر خود به جنوب لبنان و فلسطین می پردازد. در حاشیه این دیدار هم ضمن اعلام خبر کاندیداتوری خود برنامه دولت آینده شان را اعلام می کنند.


پس از مخالفت امام با ریاست جمهوری روحانیون، از کاندیداتوری اعلام انصراف می کنند. خبر انصراف در روزنامه ۱۱ دی ماه درج شده است.