مستقيم از فرودگاه آمده بود، سالن همايش؛ برنامه كه تمام شد، رفت بيرون از سالن؛ كنار خيابان، عصا زنان، قدم مي زد. همين كه كنار دستش رسيدم، بعد سلام و احوالپرسي گرم، خيلي معمولي پرسيدم: «خب، حاج آقا چه خبر؟ چه كار مي كنيد؟» جوابش يك كلمه بود. - "مبارزه"
Sorry. No data so far.