چند برداشت فرهنگی از انتخابات یازدهم

امير سعادتي

بعد از انتخابات انواع تحلیل ها از نتیجه و روند برگزاری انتخابات ارائه شد. أین عمار هم چند نمونه از این تحلیل ها را منتشر کرد. اما این بار امیر سعادتی در نگاهی متفاوت به روند برگزاری و نتیجه به دست آمده پس از انتخابات به تحلیل فرهنگی این پدیده عظیم در جمهوری اسلامی پرداخته است. آنچه در ادامه خواهد آمد مشروح گفتار این فعال فرهنگی و روزنامه نگار است.

 
دو نگاه به انتخابات یازدهم
از دو منظر می‌توان انتخابات در جمهوری اسلامی را بررسی کرد: اول؛ تحلیل سیاسی که معطوف به ظاهر قدرت است و دوم؛ تحلیل فرهنگی است که به باطن قدرت توجه دارد. به عبارت دیگر در تحلیل سیاسی به «قدرت سخت» توجه می‌شود و قسمت سخت افزاری ماجرا تحلیل می‌شود، در حالی که در تحلیل فرهنگی «قدرت نرم» را بررسی می‌کنند که این، سابقه در فرهنگ و مبانی دینی ما هم دارد. مثلاً می‌توان در تفسیر سیاسی واقعه‌ی عاشورا مسأله‌ی قدرت را یک تحلیل ظاهری کرد که یک گروه اپوزیسیون برای قدرت جنگید و شکست خورد و هم می‌توان نگاهی فرهنگی داشت. از این بعد واقعه‌ی عاشورا فراتر از زمان و مکان است و تبدیل به یک سمبل و استعاره می‌شود که در طول تاریخ حتی الهام بخش جریانات عدالتخواه غیر اسلامی نیز شده است. پس نگاه ریشه‌ای‌ و مبنایی‌تر، نگاه فرهنگی به انتخابات است و ما باید بیشتر از دیدگاه فرهنگی و تربیتی به انتخابات نظر کنیم.
 
انتخابات در کشور ما فرهنگی است
نکته‌ی دیگر اینکه انتخابات در کشور ما خیلی فرهنگی است و با انتخابات‌ها و جابه‌جایی‌های قدرت در جاهای دیگر دنیا خیلی فرق می‌کند. اما متأسفانه رسانه‌های ما و گروه‌های سیاسی ما قدر این فضا را نمی‌دانند. اصلاً خود فرهنگ یعنی آهنگ فر داشتن، آهنگ پیشرفت داشتن. و مردم ما در هر انتخابات نظرشان را برای چگونگی رسیدن به پیشرفت به وسیله صندوق آرا به اصحاب قدرت اعلام و آرایش سیاسی کشور را عوض می‌کنند.
 به نظر من انتخابات در کشور ما به یک «آیین» و «رسم» تبدیل شده است. ما در تعریف فرهنگ داریم که مجموعه‌ای از آداب و رسوم است که در طول تاریخ شکل گرفته. بعد از انقلاب، مردم سالاری واقعی در کشور شکل گرفت و مردم به صورت واقعی وارد عرصه دخالت در قدرت شدند. انتخابات نیز تبدیل به یک آیینی شد که همه‌ی مردم کشور در آن دخیل می‌شوند و این برخلاف کشورهای غربی است که مردم انتخابات‌ها را بیشتر واگذار کرده‌اند به احزاب و گروه‌ها. 
نکته دیگر مردمی بودن انتخابات در کشور ماست. ابعاد مردمی بودن انتخابات نیز در کشور ما با دیگر کشورها فرق می‌کند. مردم ما در هر قشر، قومیت، طبقه و شغلی که هستند در تمام مراحل انتخابات از نحوه تبلیغات گرفته تا اجرای آن دخیل‌اند. یکی از نکات مهم در زمینه فرهنگ این است که یک حرکت اجتماعی هرچه مردمی‌تر باشد فرهنگی‌تر است. و چون انتخابات در کشور ما تا حدود زیادی مردمی برگزار می‌شود، لذا انتخابات در کشور ما یک «فعالیت فرهنگی» است.
در کشورهای غربی معمولاً انتخابات‌ها را به اصحاب قدرت، ثروت و رسانه واگذار می‌کنند. این را مقایسه کنیم با بچه‌ انقلابی‌های ما و آنهایی که  اعتقادی و فی سبیل الله کار می‌کنند و مثلاً برای کاندیدایشان ستاد رایگان می‌زنند. این کارها واقعاً بی‌نظیر است. حتی در طیف‌های دیگر همان کسی که پول می‌گیرد و مثلاً مکانیکی خودش را تبدیل به ستاد می‌کند، در جاهای دیگر دنیا کمتر نمونه مشابه دارد. اینکه اولاً مردم قبول کنند برای کسی تبلیغ کنند و دوم  اینکه آن حزب و آدم سیاسی هم قبول کند که این مغازه‌ی کثیف! تبدیل به ستاد انتخاباتی‌اش شود پدیده کم‌نظیری است. با این مواردی که ذکر شد انتخابات ما یکی از مردمی‌ترین انتخابات‌های دنیاست که سبب می‌شود فارغ از اینکه چه کسی رأی می‌آورد یک انتخابات کاملاً فرهنگی رقم بخورد.
 
«چگونه می‌آید؟» بر «چه کسی می‌آید؟» اولویت دارد
در بحث تحلیل سیاسی باید گفت انتخابات اخیر یک سری برکات سیاسی برای انقلاب اسلامی داشت. اول اینکه وحدت ملی ما تثبیت شد، دوم اینکه نظام ما مقتدرتر شد. هر کس بخواهد در بحث قدرت منطقه‌ای و جهانی قضاوت کند، اگر منصفانه برخورد کند، در قیاس با کشورهای دیگر مثل ترکیه و مصر که رقبای جهان اسلامی و منطقه‌ای ما هستند با نگاه به همین انتخابات به قدرت منطقه‌ای و جهانی ما پی می‌برد.
در مقوله نگاه و تحلیل سیاسی یک بحث این است که «چه کسی» روی کار می‌آید؟ و بحث دیگر این است که این شخص «چگونه» انتخاب می‌شود؟ به نظر من در اینجا «چگونه می‌آید؟» بر «چه کسی می‌آید؟» اولویت دارد. چون چگونگی، مسأله‌ای ساختاری و بلند مدت است اما خروجی انتخابات موضوعی مقطعی است.
در فلسفه سیاسی ما معمارِ چگونگی انتخابات و حافظ جمهوریت ولی فقیه است. امام(ره) ما را به نرمی و زیبایی وارد دموکراسی دینی و مردم سالاری اسلامی کرد. او سکانداری بود که خیلی زیبا ما را وارد این زمین کرد. ورود مردم هم خیلی منطقی بود. امام معمار آرایش سیاسی انقلاب بود. این لفظ «معمار انقلاب» برای تعارف نیست. امام خشت‌های اول مردم‌سالاری و جمهوریت را درست و محکم گذاشتند. ما حالا وقتی به مصر، یک سال بعد از بیداری اسلامی نگاه کنیم می‌بینیم این «چگونه آمدن» چقدر مهم است. 
در انتخابات خودمان هم ما ناراحت نمی‌شویم که چه کسی بیاید. مهم این است که به چگونگی انتخاب لطمه‌ای وارد نشود. هر کدام از آن هفت نفر دیگر هم که می‌آمدند – اگر «چگونه آمدن‌شان» درست باشد – ساختار مستحکم‌تر می‌شود. هر کسی که می‌آمد یک سطحی از  نگاه‌ها و نرم‌افزارهای انقلاب را باید پیاده می‌کرد. حالا ما مثلاً انتظار داشتیم که پیشرفت جهشی داشته باشیم. اما این قطار خودش یک مسیر خوبی را دارد می‌رود. این بر می‌گردد به نوع ورود خوب و زیبای ما به مردم‌سالاری. حالا ما یکی از قوی‌ترین دموکراسی‌های دنیا هستیم که آن را با فکر خودمان بومی کردیم، در دنیا علم کردیم و همه دارند تماشایش می‌کنند. حالا پس از ۳۵ سال دموکراسی مثل موم در دستان ماست و به قول آقا ما یک «پیشکسوت انتخاباتی» هستیم.
 
یک انتخابات کلاسیک
یک نکته‌ی سیاسی دیگر هم اینکه ما در انتخابات یازدهم یک انتخابات کلاسیک داشتیم. در این انتخابات همه‌ی ساختارهای نظام وظایف خودشان را انجام دادند. با این انتخابات زمینه برای برگزاری انتخابات کلاسیک در سال‌های آینده باز شد. مثلاً شاهد این نبودیم که رهبری نظام در یکی از مراحل برگزاری انتخابات ورود کنند – وارد شدن به این معنا که یک عده از اصحاب قدرت فشار بیاورند که رهبری از حکم حکومتی استفاده کند – یا یک مثال دیگر اینکه در این انتخابات شورای نگهبان صلاحیت آدم‌های سابقه‌دار و بزرگی را احراز نکرد، سطح شورای نگهبان ارتقا پیدا کرد. از این زاویه این انتخابات یک انتخابات کلاسیک و خوب بود که در آن همه‌ی قطعات ماشین نظام بدون اینکه با همدیگر درگیر شوند وظیفه‌ی خودشان را به نحو شایسته‌ای انجام دادند. انتخابات هم خیلی خوب و نرم برگزار شد، در حالی که در دنیا جا به جایی قدرت خشن و با خون‌ریزی و درگیری انجام می‌شود. 
در مجموع ما هر جا به مبنای دینی و انقلابی خودمان عمل کرده‌ایم، رشد سیاسی جامعه بیشتر بوده است. اگر ما قائل باشیم به این که هر انتخابات تمرین و ورزشی است برای مردم سالاری دینی، حالا این بدن به شکل خیلی خوبی ورزیده شده است. مردم ما در این انتخابات‌ها تمرین می‌کنند و پس از هر مرتبه به یک آگاهی سیاسی جدیدی می‌رسند و آخرین آرایش سیاسی قدرت را نیز تعیین می‌کنند. 
 
سیاست‌ورزی همراه با خردمندی و فرزانگی
مسأله‌ی دیگری که باید به آن بپردازیم برخورد کسانی است که رأی نیاوردند. این که حزب‌اللهی‌ها خیلی بزرگوارانه با نتیجه برخورد کردند و جشن گرفتند خیلی زیباست. البته کار درست هم همین است. به  نظر من این مدل برخورد در حافظه تاریخی مردم ما خواهد ماند و این باید الگو شود. رهبری فرموده بودند: «هیچ احساسی، چه شادمانی و چه ناشادمانی، نباید کسی را به رفتار و گفتاری دور از شأنِ خردمندی و فرزانگی وادار کند». این یعنی آنکه نه آن کسانی که برنده شدند خیلی شاد بشوند و نه کسانی که نماینده‌شان رأی نیاورده است خیلی غم زده بشوند. به نظر من در این زمینه هم خوب برخورد شد و طیفی که بازنده شد خیلی خوب فضا و شرایط را درک کرد. این بدنه باید وارد اجتماع بشود، انتخابات قرار است به ما انرژی بدهد، نباید باعث شود که «بدنه اجتماعی انقلاب» قفل شود. در مجموع اگر نگاه ما با انقلاب اسلامی یکی شود و نگاه امت و امامتی باشد، به نظر من این انتخابات درس‌هایی به ما خواهد داد که در هیچ دانشگاهی تدریس نمی‌شود. 
 
تحلیل فرهنگی انتخابات یازدهم را در چند سرفصل محضرتان ارائه خواهم داد:
۱-  تقویت علوم انسانی (به خصوص مردم شناسی):
علوم انسانی در دانشگاه‌های ما متأسفانه غرب زده است. این علوم در حوزه‌های ما پیشرفته‌تر، اسلامی‌تر و بومی‌تر عمل می‌کند. اما چون حوزه با دانشگاه کمتر ارتباط دارد، وحدت حوزه و دانشگاه – به صورت نرم افزاری – آن گونه که مد نظر امام و رهبری است اتفاق نیفتاده است. یکی از خوبی‌های ساختاری به نام  انتخابات این است که ضعف‌های علوم انسانی ما را نشان می‌دهد. هر انتخاباتی که برگزار می‌شود نقاط ضعف دانشگاه‌های ما بیشتر دیده می‌شود. یکی از مباحث علوم انسانی بحث «مردم» است. در این زمینه غربی‌ها پیشرفته‌تر از ما هستند. غربی‌ها مردم‌شان را بهتر می‌شناسند. تا آنجا که مردم‌شان را افکارسنجی می‌کنند و بعد در یک خیمه شب بازی انتخاباتی کنترل شده را بر اساس آن دیدگاه رقم می‌زنند. جالب است که این فرآیند در کشور ما برعکس است؛ مردم ابتدا در یک انتخابات غیر منتظره! آرایش سیاسی را رقم می‌زنند. پس از آن نتیجه توسط علمای علوم انسانی تحلیل می‌شود! در واقع علوم انسانی ما به دنبال مردم می‌دود. انتخابات اگر از آن درس گرفته شود، به علوم انسانی ما و  به مردم شناسی ما کمک فراوانی می‌کند. فرم برگزاری انتخابات ضعف‌های فرهنگی همه‌ی ما را افشا می‌کند. شاید ما اگر انتخاباتی به این صورت نداشتیم علوم انسانی‌مان مضمحل می‌شد. 
۲- رشد در کار رسانه (به خصوص فضای رسانه‌ای مجازی):
در انتخابات اخیر بچه حزب‌اللهی‌ها و علاقه‌مندان به انقلاب در فضای مجازی بهتر عمل کردند. در دوره‌های قبل فضای مجازی خیلی دست ما نبود و ما کمتر حضور داشتیم. امسال طرفداران آقای قالیباف و جلیلی و اینهایی که طیف بچه‌های انقلاب بودند – البته ما همه را در کشتی انقلاب می‌دانیم اما آنهایی که بیشتر پای کار هستند منظور است – در فضای مجازی حضور پررنگ‌تری داشتند. مثلا سایت آقای جلیلی رتبه‌اش به لحاظ بازدید از سایت همه‌ی نامزدهای دیگر بالاتر بود. به نظر من این از برکات انتخابات قبلی بود. چون ضعف ما را در فضای مجازی افشا کرد. حالا ما باید وارد فرهنگ عمومی بشویم. یکی از درسهایی که از انتخابات اخیر می‌گیریم این است که بدانیم که همه چیز رسانه نیست. همه چیز فضای مجازی نیست. همان چیزی که ما به دیگران می‌گفتیم به نوعی سر خودمان آمد؛ یعنی فضای مجازی ما با فضای حقیقی مخاطب ما تفاوت‌های زیادی داشت. این انتخابات نشان داد ما باید روی فرهنگ عمومی و سبک زندگی که خیلی مورد تایید آقا هم هست بیشتر کار کنیم. 
 
۳- شبکه سازی حزب الله:
در برهه زمانی بعد از جنگ بچه‌های حزب اللهی خیلی در ساختار قدرت دخیل نبودند و به حاشیه رانده شدند. البته  اصحاب قدرت و ثروت هم دخالت آنها در قدرت را نمی‌پسندیدند. اما حالا بچه حزب اللهی‌ها  با هدایت و مربی‌گری آقا آن قدر رشد کردند که توانستند خودشان به طور مستقل کاندیدا داشته باشند و چهره سیاسی معرفی کنند. این یعنی زایش و رویش در فضای نخبگی. اما یکی از چالش‌های همیشگی حزب الله تشکل سازی و شبکه کردن پتانسیل عظیم اجتماعی بدنه خودش بوده است. کسان زیادی با گفتمان‌ها و عملکردهایشان سعی‌شان در ایجاد و فعال سازی این شبکه بوده ‌است. یکی از آخرین و کارآمدترین این تئوری‌ها بحث «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» است. زمانی گفتمان «جبهه فرهنگی» در غربت بود اما حالا در سرتاسر کشور فراگیر شده است. حالا ما باید از این مرحله گذر کنیم.
شبکه اجتماعی حقیقی، شبکه مردمی است. ما باید از شبکه‌سازی به این معنای بسته رها شویم. بعد از انتخابات متوجه شدیم که محصولات فرهنگی ما و حتی پیامک‌ها در یک طیف خاصی پخش می‌شوند و ما متاسفانه به همین راضی هستیم. مثلا اگر یک مجله‌ی ما ده هزار تا بیست هزار نسخه فروش برود دیگر قانع می‌شویم. در حالی که این اشتباه است. ما باید از این شبکه‌سازی بسته رها بشویم و به یک شبکه‌سازی گسترده برسیم. در بحث شبکه‌سازی شما جبهه‌ی خودت را نگاه می‌کنی، مجلات خودت را نگاه می‌کنی، فضای مجازی خودت را نگاه می‌کنی. ولی در شبکه‌سازی مردمی و حقیقی ما فرم و چهارچوب‌های زیادی داریم که باید آنها را احیا کنیم. مثل مسجد، هیئات مذهبی، روستاها، جلسات خانوادگی و زنانه و… . اینها شبکه‌هایی واقعی است که تاریخ به وجود آمدنشان از تاریخ مجلات ما خیلی بیشتر است. ما جلسات زنانه‌ای داریم که سابقه زیادی دارند. هیئاتی داریم که صد سال سابقه و تاریخ دارند. حالا ما ۵ سال است که یک مجله زده‌ایم که گاهی چاپ می‌شود و گاهی چاپ نمی‌شود و توقع داریم که این شبکه‌ها بیاند زیر بلیط ما و به گفتمان ما رای بدهند! بنابراین باید از این شبکه‌سازی بسته عبور کنیم و همان‌طور که این فضا را حفظ می‌کنیم، شبکه‌سازی واقعی و روی زمین‌مان را هم ارتقا ببخشیم.
در این انتخابات به نظر من یکی از بحث‌ها بحث مساجد بود. مساجد ما یک شبکه‌ی گسترده و عظیم است. ۹۰ درصد مساجد ما توسط مردم تاسیس شده است و این نشان می‌دهد مسجد در کشور ما مردمی است. این شبکه موجود است اما همه‌ی ظرفیتش فعال نیست، به طوری که ما در مشهد فقط با یکی دو مسجد ارتباط عمیق داریم.
 
۴- جنبش دانشجویی و انتخابات یازدهم
 بحث دیگر در انتخابات یازدهم بحث جنبش دانشجویی است. در این باب ضعف‌ها و قوت‌ها را باید بررسی کرد. جنبش دانشجویی در انتخابات ۹۲ برعکس سال ۸۴ ضعیف عمل کرد. احمدی نژاد با همه قوت‌ها و ضعف‌ها خروجی ۱۶ سال کار فرهنگی، سیاسی جنبش دانشجویی است. ولی جنبش در این دوره نازا و کسل کننده بود. جنبشی که حرف مردم را نمی‌فهمید و خودش هم نمی‌دانست چه می‌خواهد بگوید. ما باید نقش جنبش دانشجویی در انتخابات اخیر را بررسی کنیم و برای احیای آن راهکار بدهیم. جنبش باید خودش را بازسازی کند تا حرف برای گفتن و عملیات برای اقدام داشته باشد.
یکی از مشکلات جنبش عدالتخواهی دانشجویی که ما به آن نزدیک هستیم و با آن همدلی داریم – و دیگر جنبش هایی که عدالتخواهی گفتمان اصلی آنها بوده است – این است که از مردم دور شده‌اند. ما در بچه‌های دانشجویی فضاهایی داریم مانند اردوهای جهادی. من در حال حاضر اینها را از بچه‌های خودمان به عدالت‌خواهی نزدیک‌تر می‌دانم. عدالتخواهی ما شده است یک عدالتخواهی نظری و بیانیه‌ای. ولی آنها با همه مشکلاتی که وجود داشته است رفته‌اند در کف جامعه. شاید به آنها هم نقدهایی وارد باشد و مثلا فکر کنند با یک حمام و مدرسه روستایی ساختن مشکلات آن روستا و منطقه حل شده است. اما اگر بگوییم اینها کاری نمی‌کنند و انکارشان کنیم، این پاک کردن صورت مساله است.
ما در جنبش دانشجویی‌مان صرفا به فضای نظری توجه کرده‌ایم و از فضای عمل دور شده‌ایم. در نسل اول جنبش دانشجویی بعد از انقلاب همان بچه‌هایی که می‌رفتند در روستاها کار می‌کردند، کسانی در همان طیف و همان فضا از دیوار سفارت آمریکا هم بالا رفتند. کسی که نظری – به معنای دور شدن از مردم- شد، واکنشش به موقع نیست.
یکی از راهکارها این است که بچه‌هایی که در حوزه عدالتخواهی عمل‌گرا هستند به بچه‌های نظری نزدیک شوند. یا جنبش بتواند عوض اصطکاک با بدنه فارغ‌التحصیلانش با آنها ارتباط ارگانیک بگیرد. فارغ التحصیلان از فضای نخبه‌گی وارد فضای زندگی شده‌اند و نگاهشان به مسائل واقعی‌تر است. به روستایی رفته بودم. جوانان می‌گفتند اینجا برای ما ورزشگاه ساخته‌اند در حالی که ما در این روستا جوان بیکار داریم. در این وضع بیکاری ما ورزشگاه می‌خواهیم چه کار؟ این نشان می دهد عدالتخواهی عملی یک حالت مکانیکی پیدا کرده است. فضای نظری اینجاها باید به خدمت عمل‌گراها بیاید. باید در راستای بوم و ظرفیت‌های منطقه‌ای کارهایی انجام داد.
پس در بحث جنبش دانشجویی بچه های عملگرا باید به بچه های شعاری نزدیک شوند. در اصل هم جریان عدالتخواهی از عمل به نظر رسیده است. دانشجو فقر و فساد و تبعیض را دیده است و بعد به فکر حل این مشکل افتاده است. ولی ما فکر کردیم عدالتخواهی یعنی کتاب خواندن و نظریه دادن. نه عمل بدون علم، نه علم بدون عمل. ارتباط گیری این دو لایه باعث می‌شود تحلیل‌های این طیف عملیاتی، کاربردی و مردمی‌تر شود و بحث‌های عملیاتی آن طیف جهادی نیز قوی و برنده شود، و بیل زدن‌های بدون هدف نباشد. این برای انقلاب اسلامی و نظام ثمر دارد.
 
۵- ضعف در فرهنگ اقتصادی:
ما حزب اللهی‌ها در نگاهمان به اقتصاد و فرهنگ اقتصادی هم باید «تجدید نظر» و «تجدید عمل» کنیم. مردم گفتمان اقتصاد مقاومتی را پس نزدند. ما نتوانستیم گفتمان را جا بیاندازیم و خوب منتقل کنیم. رهبری هر چه می‌گویند ما هم عین همان ادبیات را تکرار می‌کنیم. کار راحتی هم هست دیگر! ادبیات و محتوا آماده هست و ما آن را بروشور و جزوه می‌کنیم و تمام. رهبری کار خودش را درست انجام می‌دهد، ما کار خودمان را درست انجام نمی‌دهیم. ما گفتمان اقتصادی آقا را باید از مسئولین و نهادها مطالبه کنیم.
 حاج آقای نظافت در تحلیل‌شان درباره انتخابات گفته‌اند این طلبه‌های ما که رفته بودند در مناطق محروم برای تبلیغ یکی گفته: «ببینید ما چه قدر فقیریم! ببینید تلویزیون ما ال سی دی نیست یا کنترل ندارد». می‌بینید که حتی در مناطق محروم ما تعریف فقر عوض شده است. فرهنگ و رسانه تعریف فقر، تعریف کار، تعریف اقتصاد و حتی تعریف زندگی را عوض کرده است و بعد از این طرف ما هی‌ می‌گوییم اقتصاد مقاومتی، معلوم است که برای مردم هضم نمی‌شود. چون پیام‌های متضادی دارد به او منتقل می‌شود. در بحث اقتصاد باید روی گفتمان رهبری کار کنیم. به خصوص در حوزه فرهنگ اقتصادی باید کار شود. 
باید بتوانیم این را ترویج کنیم که جمهوری اسلامی، هم دین و سعادت آخرت را به ما می‌دهد و هم دنیای آباد را. در واقع همان مطلع آن شعر سرود اول جمهوری اسلامی که: «شد جمهوری اسلامی به پا /  که هم دین دهد هم دنیا به ما». سطح توقع را بالا بردیم، تعریف فقر را عوض کردیم، سبک زندگی غربی را رواج دادیم و بعد انتظار داریم که به اقتصاد مقاومتی توجه شود. یک بحث دیگر در زمینه اقتصاد  احیای الگوی جهادی است. نباید بگذاریم فضای جهادی در حوزه اقتصاد کم‌رنگ شود و جهادگر سازندگی تبدیل شود به کارگزار سازندگی! 
 
۶- پرکردن شکاف‌های اجتماعی با نرم‌افزار گفتمان انقلاب:
یک بحث دیگر بحث فعال شدن شکاف‌های فرهنگی و اجتماعی در آستانه هر انتخابات و تلاش برای پر کردن شکاف‌های اجتماعی در دوران بعد از انتخابات است. هر انتخابات خیلی نرم شکاف‌های اجتماعی ما را به ما نشان می‌دهد. جمهوری اسلامی یک صندوق رای گذاشته است و هر سال دارد در حیطه‌های مختلف رای گیری می‌کند. تقریبا به صورت میانگین هر سال یک انتخابات داشته‌ایم. انتخابات ویترین شفافی شده است که مردم می‌فهمند هر چه انتخاب می‌کنند، با نگاهی دینی و قانونی از آن حراست شده و همان اتفاق می‌افتد. این ویترین باعث شده است مردم شکاف‌های اجتماعی را به اصحاب فرهنگ و سیاست نشان دهند.
 
الف) دو نگاه به شکاف‌های فرهنگی و اجتماعی:
هر حکومتی که بتواند وحدت را در ساختار سرزمینی خودش حفظ کند و به ثبات برسد مسلما پیشرفت می‌کند. خدا در قرآن گفته است ما شما را قبیله‌ قبیله و شعبه شعبه به وجود آوردیم فقط برای اینکه شناخته شوید. اما وقتی بی‌تقوایی حاکم شد این شعبه شعبه بودن می‌تواند باعث جدایی‌ها شود. غربی‌ها استاد این کار هستند و حتی جامعه شناسی‌شان را هم بر این اساس بنا کرده‌اند که شکاف بیاندازند و بعد حکومت کنند.
ما حزب‌ اللهی‌ها به انقلاب اسلامی یک نگاه وحدت‌گرا داریم. اما آنهایی که غرب‌زده هستند مثل جریان چپ در دهه‌ی ۷۰ و اوایل دهه ۸۰  دقیقا بر عکس عمل می‌کنند. زمانی سعید حجاریان گفته بود ما ۱۸ «گپ اجتماعی» پیدا کرده‌ایم و روی اینها داریم کار می‌کنیم. مثلا این جریان فکری بارها با دامن زدن به دوگانه سنی و شیعه و در فضای کم‌کاری جریان وحدت‌گرا  معمولا رای سنی‌ها را می‌گیرند. یا در حوزه‌ی زنان روی جدایی آنها از مردان و در اصل از ساختار خانواده کارهای زیادی را انجام داده‌اند. 
این تفکر چون برای رسیدن به قدرت نگاه فرهنگی و وحدت‌گرا را قبول ندارد و «قدرت برای قدرت» را می‌خواهد به شکاف‌های اجتماعی دامن می‌زند. مثلا آقای خاتمی می‌گفت ما هر چند روز یک بحران داریم. چون مدل آنها غربی است و روی بحران‌ها سوار می‌شود. حاکمیت بر بحران‌هاست. حاکمیت بر شکاف‌های اجتماعی است. درست بر عکس نگاه امت و امامتی. یا می‌گفتند ما «حاکمیت دوگانه» داریم و در قدرت سهم بیشتری می‌خواهیم. مدام نق می‌زدند. اینها حتی از سمبل وحدت ملی یعنی انتخابات می‌خواستند اختلاف در بیاورند. ما قبول کرده‌ایم در انتخابات رای خود را در صندوق بیاندازیم و بعد هر نتیجه‌ای شد به او تمکین کنیم. این صندوق رای می‌تواند سمبل وحدت ملی باشد. ولی آن کسی که نرم‌افزارش را از غرب می‌گیرد از سمبل وحدت ملی نیز بهانه‌ای برای اختلاف ایجاد می‌کند. این یک نگاه منفی به شکاف‌های اجتماعی است. همین صندوق رای می‌تواند خیلی نرم و فرهنگی شکاف‌های اجتماعی را به اصحاب قدرت و اندیشمندان منتقل کند.
هر انتخابات آخرین وضعیت شکاف‌های اجتماعی را نشان می‌دهد. اما نرم افزار انقلاب اسلامی می‌تواند شکاف‌ها را پر کند و فضای جامعه را  به سمت وحدت و اتحاد ببرد. این نرم افزار قوی وجود دارد که ما مثل الانِ مصر نشدیم. این نرم افزار می‌تواند همه شکاف‌ها را پر کند. سی و چند سال است که داریم این مدل را ادامه می‌دهیم. ما برای دنیا در این زمینه حرف داریم و به کشورهای دیگر هم می‌گوییم از این مدل الگو بگیرید. 
نرم افزار انقلاب از این زاویه خیلی قوی است. ما باید از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون کارهای خوبی که در حوزه شکاف‌های اجتماعی و فرهنگی شده است را بازخوانی کنیم و بعد در حوزه‌هایی که لازم است کار جدید انجام بدهیم. خود گویی و خود خندی را رها کنیم و برای مردم واقعا یک کار فرهنگی واقعی انجام بدهیم.
 
ب) شکاف های قومی و مذهبی:
در فضای انتخابات اخیر ما شکاف‌هایی داریم که حزب اللهی‌ها و طرفداران نظام باید روی آنها کار کنند. در دهه‌ی ۶۰  آن کسانی (مثل شهدا) که پشت ما به آنها گرم است همین کارها را کردند. ما این ها را پاس کرده‌ایم و در این زمینه جلو هستیم. شاید ۹۰ درصد کارهای ما در دهه‌ی۶۰  فرهنگی بوده است. مثلا انقلاب که می‌شود بلافاصله روی شکاف قومیت‌ها کار می‌کنند. قائله‌ی ترکمن صحرا و قائله‌ی کردستان از این دست اند. وقتی ما وارد خاطرات و بحث‌های فرهنگی‌تر این قضایا می‌شویم می‌بینیم که مساله‌ی ترکمن صحرا و مساله‌ی کردستان با کار فرهنگی حل شده است. 
یا به عنوان نمونه می‌توان از «زنده یاد احمد زارعی» یاد کرد. او از فعالان و نخبه‌های فرهنگی سپاه و از پایه‌گذاران نشریه‌ی «پیام انقلاب» و «امید انقلاب» است. یک نشریه‌ی دهه‌ی شصتی که چه به لحاظ تیراژ و چه به لحاظ محتوا از قویترین نشریات کشور در زمان خودش بوده است. ایشان در سیستان و بلوچستان نشریه‌ای راه می‌اندازند به نام « کودک مسلمان بلوچ». با یک مخاطب خاص و ویژه. اصلا این آقای زارعی برای خودش یک وحید جلیلی دهه شصت بوده است! برخی از همراهان او هنوز هم هستند. مثلا دکتر محسن پرویز که معاون وزیر ارشاد دولت نهم بود از رفقای احمد زارعی است. این آدم‌ها با این نگاه، روی گپ‌هایی مثل شیعه و سنی، یا قومیت‌ها با نگاه انقلاب اسلامی کار فرهنگی می‌کردند. اما ما در مشهد و تهران نشسته‌ایم و خیال می‌کنیم مردم هم باید دنبال ما راه بیافتند. روی شکاف‌ها این گونه باید کار کرد. 
از طرفی تصویر قومیت‌های ما در رسانه ملی تبدیل شده‌ به مجموعه کلیپ‌هایی توریستی. در دهه ۶۰ این گونه نبود. مثلا ما در دهه‌ی شصت تعداد خوبی نویسنده‌ی ترکمن داریم. این به خاطر رویکرد فرهنگی بچه‌های انقلاب نسبت به حاشیه‌ها و شکاف‌های اجتماع بوده است. این رویش‌ها مال همان دوره‌ای است که بچه‌های جهادی می‌روند به میان مناطق محروم و از دل آنجا این استعدادها را کشف می‌کردند.
ما داستان نویسان ترکمنی داشتیم که در «کیهان بچه‌ها» مطلب می‌نوشتند. از ادبیات ترکمنی هنوز هم در ذهن من فقط نام همان دو سه نفر باقی مانده است. در حالی که اگر قرار است وحدت ملی ما حفظ بشود نباید فقط لباس ترکمنی تن خودت کنی و فقط کلیپ توریستی بسازی. او برای ما حرف دارد، قصه دارد. اگر یادتان باشد در دهه شصت فیلمی بود با نام «شیلات» که در فضای ترکمن صحرا بود. ما آن سالها در قومیت‌هایمان فیلم داریم، کار فرهنگی کردیم که به وحدت ملی رسیدیم. نتیجه‌ی این گونه کار کردن فانتزی، یک رفتار سیاسی می‌شود که با دامن زدن به مساله قومیت‌ها می‌خواهد برای خودش رای جمع کند. شبیه همان تئوری مضحک «داماد لرستان». متاسفانه در فضای انتخابات اخیر نگاه‌های قومیت‌گرایی مطرح شد که درست عکس گفتمان وحدت گرای انقلاب اسلامی است. حالا وقت این است که کسی بیاید و به قومیت‌ها دامن بزند؟ ما در دهه‌ی شصت این‌ها را پاس کرده‌ایم و کار تمام شده است. این نگاه ضد مبانی انقلابی و دینی ماست.
 
ج) شکاف اجتماعی میان زنان و مردان (شکاف در ساختار خانواده):
شکاف دیگر بحث تقابل زن و مرد است که از دل آن فمنیسم بیرون می‌آید و ضد ساختار خانواده است. روزنامه شرق جزو اولین روزنامه‌هایی بود که به طور ویژه روی طبقه زنان جدید کار ‌کرد. در این حوزه دست به چهره‌سازی هم زدند. کسانی را دارند که مبانی حقوقی غربی در این حوزه را بلدند و آن‌ها را جیغ می‌زنند. از غربی‌ها جایزه نوبل هم گرفتند. اینها مخالف نگاه اسلام است. نگاه اسلامی می‌خواهد زن و مرد در فضای خانه به وحدت و تکامل برسند.
در حوزه‌ی «زنان و خانواده» و نظر امام و رهبری و انقلاب به این مقوله، کاندیداها کم صحبت کردند. آقای جلیلی طی دو سه جلسه‌ی خاص در این زمنیه بیشتر صحبت کرد. اما بعضی از حرف‌ها تیز و دیر هضم بود. حتی دخترهای حزب اللهی ما این حرف‌ها را بر نمی‌تابند. به چه خاطر؟ به خاطر این که رسانه الگوی زن مسلمان را این گونه معرفی نکرده است. وقتی رسانه مثلا سراغ «همسر شهید برونسی» نمی‌رود، یا مثلا «دا» را نشان نمی‌دهند نتیجه این می شود که دختر حزب اللهی ما هم این الگو را هضم نمی‌کند.
 ما پشت جبهه خیلی قوی تر از جلوی جبهه بودیم. زن ها اجتماعی بودند و این یک مدل خوب از فعالیت زن در عرصه‌ی اجتماع بود که الان متاسفانه در آن ضعف داریم. تازه الان یک کتاب «دا» و دو سه نمونه‌ی دیگر منتشر شده است که از ادبیات دفاع مقدس در حوزه زنان قطره‌ای بیش نیست. خیلی کارها بیشتر از اینها بوده است. زنان حضور اجتماعی فعالی داشتند. از آن طرف قبل از این حضور اجتماعی و در اولویت اول مادری کردند و شهید پرور بودند. پشت جبهه را هم پشتیبانی می‌کردند، مردها را تهییج می‌کردند. در این حوزه هم باید کار کنیم. غرب گراها این فضاها را بر نمی‌تابند.
 
د) شکاف میان دو گانه‌ی روستا و شهر:
یکی دیگر از دوگانه‌ها، دوگانه‌ی روستا و شهر است. ما در انتخابات دوره‌ی قبل چون روستا به نگاهِ نزدیکتر به ما رای داده بود و از آن طرف در فتنه و شورش اشرافیت این رای انکار شده بود، کمی روی روستا کار کردیم. مثلا برادرمان محمد رضا دهشیری مستند «ایران سبز» را در همین زمینه و فضا ساخت. در آن مقطع نگاهی سیاسی به روستا داشتیم. اینکه تو به چه کسی رای دادی؟ را مطرح می‌کردیم. این نگاه را باید ارتقا می‌دادیم به حوزه‌های دیگر که خیلی ادامه پیدا نکرد.
البته کار کردن در این فضاها مثل مسجد و روستا مایه اعتبار و مزیت نسبی ماست و ما از این جهت از فضاهای روشنفکری جلوتریم. روشنفکرها نمی‌آیند در چنین فضاهایی کار کنند، چرا که دون شان خودشان می‌دانند. این فضا مال ماست و اگر ما در این حوزه‌ها جانانه کار کنیم در اقتصاد و فرهنگ و سیاست اتفاقات زیادی می‌افتد.
ما باید نگاه صرفا سیاسی به روستا را برداریم و یک نگاه همه جانبه به روستاها داشته باشیم. بررسی و بیان اینکه روستایی‌ها به چه کسی رای داده‌اند خوب است اما این روستا اقتصاد هم دارد. این روستا فرهنگ هم دارد. با پایان جنگ و آمدن فرهنگ تکنوکرات شهری، روستایی ضعیف شد. بیست سال است که «دهاتی» در کشور ما یک فحش شده است! اما دهه‌ی ۶۰ اوج ادبیات و هنر روستایی ماست. یک حجم خوبی از رمان‌ها و فیلم‌های دهه‌ی شصت در روستا اتفاق می‌افتد. شعرهای علی معلم در دهه‌ی شصت همه در فضای روستاهاست. یا فیلم‌هایی خوبی که در آن فضا ساخته شده‌اند. البته یک بخشی از آنها به خاطر مبارزه با جریان چپ و کمونیستی بود که روی روستاها کار می‌کرد ولی در کل ما بازگشت خوبی به روستاها در این دهه داشتیم. 
ما الان ۳۰ درصد روستایی هستیم و ۷۰ درصد شهری. روستایی خودش را در رسانه به همان نسبت ۳۰ به ۷۰ نمی‌بیند، چون رسانه ندارد. بعد می‌خواهیم اقتصادش تولیدی هم باشد؟ آن جوان روستایی هم که لیسانس و فوق لیسانس گرفته است در روستا بماند؟ خب این طور نمی‌شود. باید یک نگاه همه جانبه به روستا داشته باشیم. روستایی در فضای رسانه باید حضور داشته باشد. ۲۰ شبکه تلویزیونی داریم که خیلی‌هایشان اشتراک قالب و محتوا دارند. یک شبکه هم باید مخصوص این قشر باشد.
اگر کسی سراغ روستایی برود از دل این روستایی فرهنگ و سینما در می‌آید. نگاه فرهنگی به روستا باید عوض شود. روستایی باید عزیز شود. در بعضی جاها اینگونه است. رضا امیرخانی در یکی از سرلوحه‌هایش می‌گوید در لبنان هرکس روستایی‌تر است با کلاس‌تر است. واقعیت هم همین است. زیرا اصالت با روستایی است. اصلا فیلسوف‌های بزرگ همه‌ی مکاتب فلسفی اصلاتا روستایی هستند. چون در روستا فرصت فکر کردن هست. مثل زندگی شهری نیست. اکثر پیامبران ما هم روستایی یا روستازاده بودند و شغلشان یک شغل روستایی، تولیدی، آرام و در ارتباط با طبیعت بوده است. 
یک خصوصیت دیگر روستا این است که مردمش به واقعیت نزدیک ترند. به تولید نزدیک ترند. روستایی با حیوانات است با بیابان است. بالاخره ما یک چیزی باید بخوریم؟ آن را روستایی تولید می‌کند. به همین جهت نگاه ما به زندگی را واقعی‌تر می‌کند. 
روستایی باید عزیز شود و در رسانه دیده شود. یک مشکل دیگر این است که آن آدم شهری و تهرانی به روستا می‌رود و به روستایی می‌گوید حرف بزند. این قبول نیست. خود او باید صحبت کند. ما باید نویسنده و فعال رسانه‌ای روستایی داشته باشیم. فیلم ساز روستایی داشته باشیم. او باید خودش، خودش را برای جامعه روایت کند. 
پیامی که رهبری در سال ۸۸ برای تشکر از حضور مردم در انتخابات دادند با نام خدای عزیز آغاز شده بود. یعنی ما با عزت پای رای مردم می‌ایستیم. در پیام سال ۹۲ از خدای حکیم استفاده شده، یعنی واقعا حکمتی در نتیجه این انتخابات بوده است. شاید اگر این طور نمی‌شد ما حزب اللهی‌ها با سر زمین می‌خوردیم! الحمد لله رب العالمین.