من نیز شهردار بودم

من نیز سابقه شهرداری را در کارنامه ام دارم!باورکنید سالها درجایگاه شهردار انجام وظیفه نموده ام و در دورانی که هنوز قانون شوراها تصویب نگردیده بود با اکثریت مطلق آرا شهروندان به سمت شهردار منصوب شدم ! در زمان انتصاب ازهیچ کس استعلام نگردید،سابقه اجرایی در نظر گرفته نمی شد،رشته تحصیلی ملاک قرار نمی گرفت،اعتباری […]


من نیز سابقه شهرداری را در کارنامه ام دارم!باورکنید سالها درجایگاه شهردار انجام وظیفه نموده ام و در دورانی که هنوز قانون شوراها تصویب نگردیده بود با اکثریت مطلق آرا شهروندان به سمت شهردار منصوب شدم ! در زمان انتصاب ازهیچ کس استعلام نگردید،سابقه اجرایی در نظر گرفته نمی شد،رشته تحصیلی ملاک قرار نمی گرفت،اعتباری تخصیص داده نمی شد،حکمی نمی زدند،برای همانند سازی حقوق و اضافه کار شهردار اقدامی انجام نمی گرفت ، شهردار حق نداشت به ماموریت خارج از حوزه مربوطه عزیمت کند،جلسات متعدد برای یک کار کوچک برگزار نمی شد،شهردار لباس شیک و کت و شلوار نمی پوشید ،از داشتن معاون و نیرو محروم بود و به تنهایی باید اقدام میکرد،با همه این مزایا!! همه برای شهردار شدن سبقت می گرفتند از جمله وظایفم زمانی که شهردار بودم : نظافت و شستشوی سرویسهای بهداشتی، پرنمودن آفتابه های خالی ، تهیه غذا و مواد خوراکی،شستن ظرف غذا، گفتن اذان هنگام اقامه نماز و شایدهم پیش نماز،انداختن رختخواب شهروندان و برداشتن آنها ، در صورت تمایل شهروندان اصلاح موی سرآنان،جاروکشی محیط، ، تهیه نوار کاست برای ضبط صوت ، کاشت نهال و ایجاد فضای سبز در محیط شهر،شستشوی لباس شهروندان ، تهیه کاغذ و خودکار برای نگارش نامه شهروندان و ارسال آنها به مقصد مورد نظر و امور بسیار دیگری که باید انجام می گرفت !و امروز به شهرداربودن می بالم و در رزومه کاری خویش به آن افتخار می کنم .بلی، من با نظر فرمانده و رزمندگان دلیر دفاع مقدس هر ماه یک روز شهردار جبهه بودم که هر کس در مدرسه جبهه وارد شد یکروز شهردار بود و در آن یکروز شوق پرواز را به تماشا می نشستم و با خیس نمودن چفیه ها فضای گرم را برای زیستن تلطیف می نمودم و تابستان جنوب را قابل تحمل می کردم،در زمستان با حمل بشکه های نفت بردوش و پرکردن مخزن والورها ،سنگرها را گرم می نمودم و در آن گرما زمزمه های دعا و ذکر و تسبیح را می شنیدم و لبخند می زدم ، شهردار که بودم گونی ها را پر از شن می کردم و بر روی هم می انباشتم تا با معماری بسیجی ،خانه رزمندگان را زیبا سازم و ایمن ،با ابلاغ پست شهردار اولین اقدام حفر گودالی بزرگ بود ،بیل و کلنگ را برمی داشتم و در گوشه ای شروع می کردم و با چند ورق فلزی روی آنرا می پوشاندم و چهار تراورس را بصورت عمودی در زمین می کاشتم و آنها را با پتوهای کهنه یا گونی کنفی محصور و مسدود می کردم تا سرویس بهداشتی برای رزمندگان ایجاد شود،شیشه های جامربایی را پس از جمع آوری از محیط به خوبی آنها را تمیز و شستشو می دادم و در فقد استکان برای چای از آنها استفاده شود و برای پذیرایی از مهمانان دچار کمبود استکان چای نشویم ، دیوار سنگر را از حدیث نوشته ها و کتیبه های عزا تزیین می کردم و شب کلید شهردار را به دیگری تحویل می دادم . استیضاح شهردار هرگز به میان نمی آمد مگر اینکه حادثه ای پیش می آمد و با صلوات فرد دیگری وظیفه را بعهده می گرفت .

من شهردار بوده ام بدون اینکه سندی برای هزینه ها تنظیم کنم یا برعزل و نصب کسی اقدام کنم .فقط ظروف را شستم و سنگرها را جاروکردم و آفتابه ها را پر آب به اعتبار شهردار بودنم امر فرمانده را اطاعت نمودم ! و با رفقایم دلم برای شهردار شدن در جبهه بسیار تنگ می شود که فضا چقدر خدایی بود و نگاهها چقدر آسمانی .وگاهی بر شهردار بودن رفقایم بسیار می خندم!براستی بر ای شهردار شدن کدام راه را باید رفت!؟ پیمودن همان راه عمران بیشتری نمی آورد؟ بیاییدبرای همه مردم شهردار باشیم و محیط را پراز بوی زندگی کنیم.