مقاومت اسلامی، از شعب ابی طالب تا حرب تموز و دمشق

خداوند متعال در قرآن کریم دین اسلام را دینی «مقاوم و استوار» معرفی می‌کند. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ؛ پس به سوی این دین درست و استوار روی آور! این استواری حاصل ریشه‌داری اسلام در حقایق هستی است و بر این اساس حرکت در راه دین، استواری و تکامل هر چه بیشتر را به هم‌راه دارد. […]

خداوند متعال در قرآن کریم دین اسلام را دینی «مقاوم و استوار» معرفی می‌کند. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ؛ پس به سوی این دین درست و استوار روی آور! این استواری حاصل ریشه‌داری اسلام در حقایق هستی است و بر این اساس حرکت در راه دین، استواری و تکامل هر چه بیشتر را به هم‌راه دارد.

مقاومت اصطلاحی است از ریشه‌ قوام یا قیام؛ ریشه‌ای که در دین اسلام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و به همین منظور مقاومت یک اصطلاح بومی محسوب می‌شود و در فارسی به آن استواری، ایستادگی و پایداری می‌گویند.

اصطلاح مقاومت اسلامی بر این اساس یعنی تقویت استواری خط اسلام با حرکت در راه اسلام به عنوان یگانه راه استواری و با تکیه بر عوامل هدایت و قدرت در گفتمان اسلام است. گفتمانی که آغاز آن شعب ابی طالب بود و امروز نشانه‌های آن در سوریه مشاهده می‌شود.

در نوشته زیر سعی بر آن شده تا نمونه‌هایی از مقاومت اسلامی و نتایج آن برای خوانندگان محترم معرفی شود.

 

 شعب ابی طالب، نخستین مقاومت اسلامی مسلمانان

پس از ۶ سال حیات بالنده اسلام، قریش مستأصل از رشد روزفزون این دین، خصوصا در بین جوانان، ایمان آوردن حمزه عموی پیامبر(ص) که وجودش برای پیامبر(ص) دل‌گرمی زیادی به همراه داشت، مهاجرت مسلمانان به حبشه و پناه دادن نجاشی به آن‌ها و آسایش آنان در آن سرزمین، حمایت همه جانبه ابوطالب از برادرزاده خود و نیز اظهار علنی اسلام و قرائت قرآن توسط برخی نو مسلمانان بی‌باک نظیر عبدالله‌ بن ‌مسعود، به دنبال تصمیم‌ گیری نهایی و چاره‌ جویی بر آمدند و تصمیم داشتند این بار تمام قدرت خود را برای جلوگیری از گسترش اسلام و نفوذ پیامبر(ص) بسیج نمایند.

آن‌ها در «دارالندوه» یا همان شورای مشورتی قریش، اجتماع نمودند و پیمان‌نامه‌ای نوشتند و بیش از هشتاد مهر بر آن زدند و فقط یک نفر از سران قریش «مطعم‌بن عدی» در آن مشارکت نمود. می‌گویند پیمان نامه به خط فردی به نام منصور بن عکرمه بود که بعدها دستش فلج شد. در پیمان‌نامه قریش آمده بود که امضا کنندگان نگذارند به هیچ وجه کسی با بنی هاشم، رفت‌و‌آمدی نماید، ازدواجی با آنان صورت گیرد و یا دادوستدی با آنان کنند؛ مگر آن که بنی‌هاشم خود محمد(ص) را تسلیم قریش نمایند. بدین ترتیب بنی‌هاشم در محاصره کامل و همه جانبه قریش قرار گرفت و قریش تا حد کشتن محمد(ص) به طور پنهانی یا آشکارا هم پیمان شدند و پیمان را بر کعبه آویختند.

از آن تاریخ هر یک از قریش مسلمانی را می‌دید، او را به زنجیر می‌نمود و سخت‌ترین شکنجه‌ها را بر او روا می‌داشت و مسلمانان در فشار و سختی فراوانی قرار گرفتند. قریش، دیگر به چیزی جز کشتن پیامبر(ص) رضایت نمی‌‌داد و همگی بر آن هم‌داستان شده بودند. قریش همچنین به ابوطالب پیشنهاد کردند «محمد را در اختیار ما بگذار تا او را بکشیم و سپس تو را فرمانروای خویش خواهیم کرد!» اما او در جواب آنها قصیده‌ای سرود معروف که «قصیده لامیه» نام دارد.

ابوطالب حامی سرسخت پیامبر(ص)، که پیمان و یکانگی قریش را در دشمنی با برادرزاده خود مشاهده کرد، تمام بنی هاشم و مسلمانان را جمع نمود و آنها را داخل دره‌ای در نزدیکی مکه به نام «شعب ابوطالب» برد تا با دوری از محیط زندگی قریش، از شر دشمنان در امان باشند. او شبانگاه خود بر ورودی دره پاسبانی می‌داد و همواره بر بلندی‌ها نگهبانانی قرار می‌داد تا از حمله غافلگیرانه قریش در امان باشند.

سه سال بر این وضع گذشت و مسلمانان در سختی شدید زندگی می‌کردند و صدای ضجه بچه‌ها از گرسنگی به گوش اهالی مکه می‌‌رسید! شدت رنج و ابتلای آنان، حتی مشرکان را نیز ناراحت کرده بود. به طوری که بسیاری از قریش از این وضع ناراضی شدند و از پیمان‌ نامه اظهار تنفر می‌کردند و بعضی تصمیم داشتند مخالفت و پشیمانی خود را آشکار کنند. شب‌هایی که صدای ناله بچه‌ها از گرسنگی بلند بود، فردایش قریش کنار کعبه می‌آمدند و از یکدیگر سؤال می‌کردند: «دیشب خانواده شما چگونه بسر بردند؟! برخی جواب می داد: «خوب» و پاسخ می‌گرفتند که: «ولی فرزندان بستگان و خویشاوندان شما در آن دره، تا صبح از گرسنگی خواب نداشتند!» بعضی از این همه ناراحتی، خوشحال می‌شدند، ولی برخی هم مخالف چنین رویدادی بودند.

پیامبر(ص) فقط در ایام حج و عمره می‌توانست از دره خارج شود. پیامبر(ص) و مسلمانان در این زمان از محل محاصره خارج می‌شدند و غذا و لوازم ضروری را تهیه می‌کردند و با حاجیان تماس می‌گرفتند و آن‌ها را به آئین پاک و نجات‌بخش اسلام دعوت می‌نمودند و از آن‌ها طلب حمایت می‌کردند و قرآن برایشان می‌خواندند و این نشان می‌داد که پیامبر اسلام(ص) در حین مقاومت در برابر کفار به رسالت تبلیغی خود نیز می‌پرداخته است.

این وضع حدود سه سال ادامه پیدا کرد و مسلمانان زجر بسیار کشیدند؛ ولی تقدیر و اراده الهی بر خلاف میل مشرکان رقم خورد و خداوند موریانه را بر پیمان‌نامه قریش که در کعبه آویخته بود، تسلط داد و تمام جملات آن مگر «بسمک اللهم» را خوردند.

گروهی از قریش که از مدت‌ها قبل انتظار چنین فرصتی را داشتند، مجال را از ابوجهل گرفتند و پیمان‌ را از هم پاشیدند. متعاقب این خبر، حدود سه سال تحمل گرسنگی و رنج مسلمانان به پایان رسید و پیامبر (ص) با یاران خود در حالی که از چهره آن‌ها شدت گرسنگی و رنج آشکار بود، از دره خارج شدند.

 

 نتایج نخستین مقاومت مسلمانان

 به دلیل بالا رفتن هزینه انتخاب آیین اسلام، جذب افراد به اسلام کاهش یافت، سطح ریزش ها زیاد و سطح رویش ها کم شد، موجودیت اسلام در معرض بالاترین تهدیدها قرار گرفت، جلوگیری مشرکان از فروش اجناس کاروان‌ها به مسلمانان شعب، قیمت اجناس در مکه را افزایش داد و منجر به رکود اقتصادی شد، اوضاع اقتصادی تاجرهای مشرک نامناسب بود، شرایط برای هر دو گروه فرسایشی شده بود، مشرکان به دنبال بهانه‌ای برای خارج شدن از وضعیت موجود بودند، مسلمانان با پیروی از فرامین پیامبر(ص) و اعتماد و توکل به خدا، توانستند مقاومت کنند. دشمنان به نظرشان رسید که با شِعب ابى‌طالب و محاصره‌ اقتصادى مسلمان‌ها، می‌توانند آنها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند.


امام علی(ع)، ادامه دهنده روند مقاومت اسلامی

 پس از وفات پیامبر(ص) نهضت اسلام، نهضت جوان و نهال نو بنیادى بود که هنوز ریشه‏هاى آن در دل‌ها رسوخ نکرده و اکثریت قابل ملاحظه‏اى از مردم آن را از صمیم دل نپذیرفته بودند. هنوز حضرت على(ع) و بسیارى از یاران با وفاى پیامبر(ص)، از تغسیل و تدفین پیامبر(ص) فارغ نشده بودند که دو گروه انصار و مهاجران از اصحاب، مدعى خلافت ‏شدند و جار و جنجال بسیارى به راه انداختند. در برابر آن دو جناح، جناح سومى وجود داشت که از قدرت روحى و معنوى بزرگى برخوردار بود. این جناح تشکیل مى‏شد از شخص امیر مؤمنان‏(ع) و رجال بنى هاشم و تعدادى از پیروان راستین اسلام که خلافت را مخصوص حضرت على(ع) مى‌دانستند و او را از هر جهت براى زمامدارى و رهبرى شایسته‌تر از دیگران مى‏دیدند.

طبق روایات شیعه، امیر مؤمنان(ع) با گروهى از بنى هاشم نزد ابوبکر حاضر شده، شایستگى خود را براى خلافت از طریق علم به کتاب و سنت و سبقت در اسلام بر دیگران و پایدارى در راه جهاد و فصاحت در بیان و شهامت و شجاعت روحى احتجاج کرد؛ چنان که فرمود: من در حیات پیامبر(ص) و نیز پس از مرگ او به مقام و منصب او سزاوارترم. من وصى و وزیر و گنجینه اسرار و مخزن علوم او هستم. منم صدیق اکبر و فاروق اعظم. من نخستین فردى هستم که به او ایمان آورده او را در این راه تصدیق کرده‏ام. من استوارترین شما در جهاد با مشرکان، اعلم شما به کتاب و سنت پیامبر(ص)، آگاه‌ترین شما بر فروع و اصول دین و فصیح‌ترین شما در سخن گفتن و قوی‌ترین و استوارترین شما در برابر ناملایمات هستم. چرا در این میراث با من به نزاع بر خواستید؟(احتجاج طبرسى، ج‏۱، ص ۹۵)

امیر مؤمنان(ع) در پس گرفتن حق خویش تنها به اندرز و تذکر اکتفا نکرد؛ بلکه بنا به نوشته بسیارى از تاریخ نویسان در برخى از شب‌ها همراه دخت گرامى پیامبر(ص) و نور دیدگان خود حسنین(ع) با سران انصار ملاقات کرد تا خلافت را به مسیر واقعى خود باز گرداند. ولى متاسفانه از آنان پاسخ مساعدى دریافت نکرد! چه عذر مى‏آوردند که اگر حضرت على(ع) پیش از دیگران به فکر خلافت افتاده، از ما تقاضاى بیعت مى‏کرد، ما هرگز او را رها نکرده، با دیگرى بیعت نمى‏کردیم. امیر مؤمنان(ع) در پاسخ آنان مى‏گفت: آیا صحیح بود که من جسد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در گوشه خانه ترک کنم و به فکر خلافت و گرفتن بیعت‏ باشم؟! دختر گرامى پیامبر(ص) در تأیید سخنان حضرت على(ع) مى‏فرمود: على به وظیفه خود از دیگران آشناتر است. حساب این گروه که على را از حق خویش بازداشته‏اند با خداست.(الامامه و السیاسه، ج‏۱، ص ۱۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏۲، ص‏۴۷)

این روال ۲۵ سال به طول انجامید تا این‎که حضرت علی(ع) خلافت را از غاصبین آن پس گرفت و در مدت کوتاه ۵ ساله حکومت خود، در گیر فتنه‌ها و جنگ‌های متعددی مانند جمل، صفین و نهروان شد. اما هیچ گاه رسالت خود را فراموش نکرد و از مقاومت در برابر دشمنی دشمنان خسته نشد. پس از به شهادت رسیدن امام علی(ع) و به خلافت رسیدن امام حسن مجتبی(ع) مقاومت اسلامی تا به شهادت رسیدن امام حسین(ع) به صورت فتنه و جنگ ادامه یافت. پس از شهادت امام حسین(ع) دشمنان در صدد منزوی کردن اهل بیت بر آمدند و با حصر خانگی یا زندانی کردن آنان، سعی بر تسلیم کردن خاندان عصمت و طهارت داشتند. اما در تاریخ هموراه مشاهده می‌شود که اهل بیت(ع) چه در حصر خانگی یا زندان‌های تاریک دست از مقاومت بر نداشته و رسالت خود را در جامعه، عملی می‌کردند.

در تاریخ نمونه‌های بسیاری از مقاومت اسلامی را می‌توان دید؛ اما به دلیل بیان نمونه‌های معاصر نمی‌توان به همه آنها اشاره کرد.

 

 انقلاب اسلامی، تحریم اقتصادی، مقاومت ۸ ساله نظامی

جنگ عراق با ایران که در ایران با نام ‌های «دفاع مقدس»، «جنگ تحمیلی» و «جنگ هشت ‌ساله» که نزد اعراب با نام‌‌های «قادسیه صدام» و «جنگ اول خلیج» شناخته می‌‌شود، طولانی‌‌ترین نبرد کلاسیک در قرن بیستم و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود.

با هجوم هم‌زمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزهای ایران، این حمله به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد. پیش از آغاز جنگ، روابط دو کشور به شدت تیره شده بود که خصومت شخصی صدام حسین و مهم‌تر از آن، جاه‌ طلبی‌‌های سیاسی او دلایل اصلی آن بودند.

این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتش‌ بس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارت به دو کشور، خاتمه یافت. در طول این ۸ سال کشورهای اروپایی، آمریکا و اسرائیل غاصب، کمک‌های نظامی و اقتصادی فراوانی را به صدام حسین کردند تا او بتواند انقلاب اسلامی را در سال‌های آغازین آن ناکام بگذارد و مقاومت اسلامی را در هم بشکند.

آنها ایران را در یک حصر اقتصادی شدید قرار داده بودند و بدترین تحریم‌ها را علیه ملت مسلمان ایران وضع کردند؛ به گونه‌ای که هیچ کشوری جرأت تبادل کالا از راه هوا و دریا را با ایران نداشت و شرکت‌های بیمه بین المللی، کالاهای ایرانی را بیمه نمی‌کردند!

اما مردم ایران با بهره‌گیری از آموزه‌های قرآنی و پیروی راه اهل بیت(ع) توانستند بر همه توطئه‌ها پیروز شده و از شعب ابی طالبی که ابوسفیان‌های زمان ایجاد کرده بودند، با سرافرازی هر چه بیشتر خارج شوند.

ملت ایران به مسلمانان جهان نشان دادند که قدرت کشورهای غربی پوچ و تو خالی است و به راحتی می‌توان آنها را مغلوب خود کرد.

 

 ادامه مقاومت اسلامی ایران در حرب تموز

جنگ اسرائیل و لبنان که در اسرائیل به جنگ دوم لبنان و در لبنان به حرب تموز معروف است، جنگی است که به مدت ۳۳ روز میان ارتش اسرائیل و حزب‌الله لبنان به وقوع پیوست و دامنه آن شمال اسرائیل و سراسر لبنان را در بر گرفت.

مرزی در این جنگ جابه‌جا نشد و درباره پیروز جنگ هم اختلاف نظرهایی به وجود آمد؛ به طوری که هر کدام خود را پیروز می‌خوانند و دیگری را شکست خورده معرفی می‌کنند. اما شواهد نشان می‌دهد که اسرائیل نتوانست به هیچ کدام از اهداف خود در این جنگ دست پیدا کند.

سید حسن نصرالله روحانی شیعه و دبیر کل حزب‌الله لبنان است که پس از ترور سید عباس موسوی به دست نیروهای نظامی اسرائیلی در سال ۱۹۹۲ میلادی، به مقام دبیرکلی حزب‌الله لبنان رسید و از کودکی به شدت به امام موسی صدر علاقه‌مند بود.

در دیداری که سید حسن نصرالله در سال ۱۳۶۰ با امام خمینی(ره) در تهران داشت، امام وی را به عنوان نماینده خود در امور حسبیه و اخذ امور شرعی در لبنان منصوب کرد. سید حسن نصرالله در زمان دریافت این حکم ۲۱ ساله بود و نخستین فرد از رهبران حزب‌الله لبنان بود که چنین حکمی را امام خمینی(ره) دریافت کرد.

او به صراحت گفته که رابطه ما با جمهوری اسلامی ایران مثل پدر و فرزند است و در صورت حمله متجاوزان از ایران دفاع خواهیم کرد؛ حتی اگر شود خودمان را فدای بقای جمهوری اسلامی بکنیم، این کار را خواهیم کرد و این کار نه از روی تعصب، بلکه به خاطر مصالح حقیقی جهان اسلام است.

آخرین دستاورد مقاومت اسلامی حزب الله لبنان، جنگ ۳۴ روزه(۲۰۰۶) بود که اسرائیل با همه توان نظامی خود نتوانست این جنبش راشکست دهد و با پادرمیانی سازمان ملل متحد، آتش بس را پذیرفت.

 

دمشق، خط قرمز مقاومت اسلامی

نا آرامی‌های سوریه در تاریخ ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ و زمانی آغاز شد که یک افسر پلیس به مردی در خیابان الحرکه، در دمشق قدیم حمله‌ کرد. مرد پس از ضرب ‌و شتم دستگیر شد. در نتیجه، معترضان خواستار آزادی مرد شدند.

این اعتراض‌ها کم کم با دخالت گروه‌های تروریستی، سلفی‌ها، تکفیری‌ها و دخالت کشورهای اروپایی که سال‌ها انتظار این موقعیت را می‌کشیدند، به درگیری‌های مسلحانه تبدیل شد. مردم سوریه از وضعیت پیش آمده نا راضی بودند؛ اما هم‌چنان بر آرامش کشور خود تأکید می‌کردند. دامنه درگیری‌ها هر روز بیشتر شده و کنترل آن از دست ارتش سوریه خارج شد. حضور شبه نظامیان سلفی، تکفیری‌ها و حمایت اروپا و آمریکا از آنها در سوریه، سبب شد تا مرزهای مقاومت اسلامی از لبنان به سوریه انتقال پیدا کند.

ایران به هم‌راه حزب الله لبنان که مرکز مقاومت اسلامی بودند، نتوانستند کشتار مسلمانان بی‌گناه در سوریه را تحمل کنند و مرزهای مقاومت اسلامی را در سوریه تشکیل دادند. نتیجه این مقاومت اسلامی را می‌توان امروز در پیش‌روی‌های ارتش سوریه علیه متجاوزان مشاهده کرد.

تجاوز گرانی که تا دیروز صحبت از برکناری نظام حاکم بر سوریه می‌کردند، امروز در حال فرار از مواضع نظامی خود هستند و به هیچ یک از اهداف خود در ایجاد نا آرامی‌ها نرسیدند؛ هر چند که خسارت‌های جبران ناپذیری را نیز وارد کردند.

بار دیگر اسلام به دنیا نشان داد که مسلمانان با مقاومت بر اساس آموزه‌های دینی، می‌توانند پیروز میدان باشند و تاریخ از این پیروزی بزرگ در آینده به نیکی یاد خواهد کرد.