مثنوی وطنی

اهل ایرانم ولی از روزگار / تو چه پُـرسی زینَهار و زینَهار تیز هوشی دارم و صدها هنر / لیک آک است این همه هوش و هنر گاه اگر هم قافیه گُم میشود / آخرش تقصیر مردم میشود من نشسته م تا که تکریمم کنند / بعد پیش آیند و تحریمم کنند سرزمینم سرزمینی ساده […]

اهل ایرانم ولی از روزگار / تو چه پُـرسی زینَهار و زینَهار

تیز هوشی دارم و صدها هنر / لیک آک است این همه هوش و هنر

گاه اگر هم قافیه گُم میشود / آخرش تقصیر مردم میشود

من نشسته م تا که تکریمم کنند / بعد پیش آیند و تحریمم کنند

سرزمینم سرزمینی ساده است / سرزمینی خاکی و افتاده است

سرزمین داستان های دروغ / رستم و سهراب و رخش و ماست و دوغ

خوش بُـوَد هم آخرِ شاهنامه اش / هم رشادت های در کارنامه اش

تیم فوتسال گرچه خیلی خوب نیست / وضع بابا ها اگرچه توپ نیست

گرچه در تحریم ما سر می بریم / تن زِ زیرِ کار هی دَر می بریم

لیک ما با صنعتِ ماست و خیار / چهره می سازیم خیلی ماندگار

هی حِماسه میکنیم از این طرف / میکنیم بازم حِماسه زان طرف

تازگی جام جهانی رفته ایم / آشکارا و نهانی رفته ایم

توی بحث هسته ای دیگر نگو / گفتگو و گفتگو و گفتگو…

هرچه تهدید است فرصت کرده ایم / مملکت را جمله فُـرمت کرده ایم

توی گونی مملکت را ریختیم / هی تکانده آرد ها را بیختیم

توی دینداری که اصلاً اولیم / گرچه توی خانه قدری تنبلیم

هر کجا یارانه مان تأمین شود / دینمان هم یکسره تضمین شود

گرچه ما تاریخ را گُم کرده ایم / خرج پولِ زخم کژدم کرده ایم

گرچه چند سالیست ما مستأجریم / در عوض از یک نفر مچّـکریم

***

این همه داریم و در این سرزمین / قهرمان داریم خوب و نازنین

قهرمان ما همان بابای ماست / او همان بابای خوبِ باصفاست

چون مدالش بوی ترکِـش میدهد / گاه قلبش را نوازش میدهد

پای بابا مانده در این سرزمین / سرزمینِ خوبِ بابا را ببین!

سرزمینش سرزمینی ساده است / سرزمینی خاکی و افتاده است

سرزمینِ سرفه های ناتمام / دوستی های عمیقِ بادوام

 

(م. فـروزان)