ما زِ “باراک” چشم یاری داشتیم

 م.فروزان در وبلاگ دقیقه های انتظار منتشر کرد: ما زِ "باراک" چشم یاری داشتیم اصـلِ اصـلِ ماجرا از زبانِ خودِ خودِ آشـیـخ   ما ز "باراک" چشم یاری داشتیم / خُب… غلط بود آنچه می پنداشتیم!!! خُب، مگر از ما گناهی سرزده / او خودش تک زد و ما برداشتیم گر چه یارم گفت: " […]

 م.فروزان در وبلاگ دقیقه های انتظار منتشر کرد:

ما زِ "باراک" چشم یاری داشتیم

اصـلِ اصـلِ ماجرا از زبانِ خودِ خودِ آشـیـخ

 

ما ز "باراک" چشم یاری داشتیم / خُب… غلط بود آنچه می پنداشتیم!!!

خُب، مگر از ما گناهی سرزده / او خودش تک زد و ما برداشتیم

گر چه یارم گفت: " من خوشبین نیَـم "/ "ما دم همت بر او بگماشتیم"

گرچه از اول حقوقدان بوده ایم / دستی در کار مجازی داشتیم

تا که دست دوستی با ما دهد / توی پیجش page  لایک  likeها میذاشتیم

بعد چند روزی که از آن مملکت / قصد برگشتن به ایران داشتیم

وقتی با آقا جواد ما  داشتیم / پا توی ماشین خود میذاشتیم

قلب ما گویی گواهی داد پس / چشم پوشیدیم، محل نگذاشتیم

هِی گواهی داد توی راه باز /  باز هم نادیده ما انگاشتیم

باز هم چون هِی گواهی داد  هِی /  ما به پای شام شب بگذاشتیم

ناگهان بر من سقلمه زد جواد /  با شعف گفتا که میس کال داشتیم

پس دوباره زنگ زد آن ناشناس /  از سر رسم ادب برداشتیم

"نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد / جانب حرمت فرو نگذاشتیم"

چون صمیمی گشت با ما بعد از آن / مهر او در قلب خود ما کاشتیم

سرخوش و با افتخار و با شعف / گوشیش قطع کرده و بگذاشتیم

چون رسیدم سوی ایران ناگهان /  با خبر گشتم چه گل ها کاشتیم

گفته بودش او که تحریمش کنید / حیف آن پرچم که ما افراشتیم

پرچم صلحی تکان دادیم پس / ما باراک را یار خود پنداشتیم

او از اوّل هم فریب جنگ داشت / ما "غلط" کردیم و صلح انگاشتیم

گفت او:  "تو خود زدی تک شیخنا!" / ور نه ما با تو چه کاری داشتیم؟!

 میتوانستی مرا ریجـِکت reject  کنی/ " ما محصل بر کسی نگماشتیم"

"گفت و گو آیین درویشی نبود "/  ور نه با  "او"  ماجراها داشتیم       🙁

ای خوشا اکسنت آمریکایی اش/ مرحبا الفاظ دانشگاهیش      ):

شعر از: م. فــــروزان – 11مهرماه ۱۳۹۲

طنز نوشت:

هَو اِ نایس دِی (have a nice day)  بلد بودیم ما…

او خداحافظ بلد بودش بلا!!!     :/

 شاعر بعداً نوشت:

اگرچه رندم و صوفی سرشتم

غلط کردم که اینها را نوشتم    :/