شعر رضوی

سید علی رضا شفیعی در وبلاگ زائر بارانی منتشر کرد: بسم الله الرحمن الرحیم یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم… (ای ولی خدا!بین من و خدا گناهانی است که پاک نمیکند آن ها را چیزی به جز رضایت شما.) از زیارت جامعه نذر نگاه مهربان امام […]

سید علی رضا شفیعی در وبلاگ زائر بارانی منتشر کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم…

(ای ولی خدا!بین من و خدا گناهانی است که پاک نمیکند آن ها را چیزی به جز رضایت شما.)

از زیارت جامعه

نذر نگاه مهربان امام رئوف

۱

تا بیقرار لحظه پرواز میشود

رو به خدا دریچه دل باز میشود

پرواز در کنار تو آغاز میشود

کم کم محبتم به تو ابراز میشود

این اشکها نشانه ی دلتنگی من است

این بیت ها ترانه ی دلتنگی من است

من را کشانده است به اینجا شمیم تو

دل را نواخته ست همیشه نسیم تو

خیره ست چشم من به دو دست کریم تو

جایی نمانده است مرا جز حریم تو

آغوش گرم توست همیشه پناه من

از ابتدای عمر تویی تکیه گاه من

بین رواق های حریمت قدم زدن،

از دل سپردگی به تو همواره دم زدن،

درباره ی کرامت و لطفت قلم زدن،

این گونه لحظه های خوشی را رقم زدن،

جز با نگاه مهر تو حاصل نمیشود

این دل بدون عشق به تو دل نمیشود

قلب تو جایگاه نزول ملائکه ست

هر زاهدی که آمده اینجا شده ست مست

حاتم اگرکه پیش تو یک لحظه می نشست

بی وقفه از عطای خودش میکشید دست

دست نیاز عالم و آدم به سوی توست

دلداده ی قدیمی تو رو به روی توست

هر ذره ای که پیش تو آمد شد آفتاب

انگور با اشاره چشم تو شد شراب

داده سوالهای مرا لطف تو جواب

دریا کنار بخشش تو چیست جز سراب؟!

تا اوج آسمان توسل صعود کرد

هرکس به احترام ضریحت سجود کرد

قلبم که تیره بود،کنارت شفا گرفت

از برکت نگاه تو رنگ خدا گرفت

هرچیز خواست از کرم ات با دعا گرفت

اذن ورود در حرم کربلا گرفت

بر صفحه دلم به خط خوش کسی نوشت

فرقی نمیکند حرم دوست با بهشت

۱۵مرداد۱۳۹۲

۲

پرواز به کوه قاف کرده ست دلم

دور سر تو طواف کرده ست دلم

درمسجدچشمان سیاهت ای دوست

عمریست که اعتکاف کرده ست دلم

۲شهریور۱۳۹۲

پی نوشت:

۱-خودتان فرمودید:"نحن کهف لمن اِلتجاَ الینا".

حالا ما که ازهمه جا رانده شدیم به شما پناه آورده ایم…:"السلام علی..کهف الوری…اُشهدالله واُشهدکم اَنّی…مستجیر بکم زائر لکم لائذ عائذ بقبورکم…"

۲-ازهرچه مرداب صفتی است بیزارم.شاید در این"ماندن"های ناگزیر،"سفر"بتواند بستری باشد برای چشمه شدن.