روشنگری امام سجاد(ع) در واقعه عاشورا

در تاریخ گرانبهای اسلام، معرفی امام سجاد ع به صورت کمرنگ در کتب تاریخ اسلام دیده شده که این را می توان در کاهلی و ضعف تفحص و تبلیغ مسلمانان در خصوص ایشان و تعمد دشمنان در معرفی نکردن و خنثا جلوه دادن شخصیت سیاسی و فرهنگی ایشان در واقعه ی بعد عاشورا ، علت […]

در تاریخ گرانبهای اسلام، معرفی امام سجاد ع به صورت کمرنگ در کتب تاریخ اسلام دیده شده که این را می توان در کاهلی و ضعف تفحص و تبلیغ مسلمانان در خصوص ایشان و تعمد دشمنان در معرفی نکردن و خنثا جلوه دادن شخصیت سیاسی و فرهنگی ایشان در واقعه ی بعد عاشورا ، علت یابی کرد. البته گاهی از زبان دشمن ایشان را فردی مومن تلقی میکنند که فردی کثیرالعباده است و چشمان شیعیان را از دیدن چهره واقعی این امام بزرگوار میبندند.
دوران امامت امام زین العابدینعلیه السلام را مى توان به سه مرحله مشخّص تقسیم کرد که یکی از این دوران را دوران بعداز واقعه عاشورا یا به عبارتی دوران اسارت معرفی نمود.
امام زین العابدین علیه السلام براى تبلیغ پیام عاشورا، با سلاح بیان و ایراد خطبه هاى عالمانه، چهره ظالمانه حکومت امویان را برای همگان افشا کردند. در این جا، به خطبه هاى امام سجّادعلیه السلامدرسه شهر کوفه، شام و مدینه و پیامدهاى آن به اختصار اشاره مى کنیم:
الف خطبه امام سجّاد علیه السلام در کوفه
شهر کوفه اولین جایى بود که امام سجّادعلیه السلامو دیگر اهل بیتعلیهم السلامدر آن جا به افشاگرى علیه حکومت امویان پرداختند. وضعیت بغض رنج اسراى اهل بیتعلیهم السلام چنان اندوهناک بود که مردمان و حتی دشمنان کوفه را به گریه واداشت. امام سجّادعلیه السلام که نظاره گر شیون و زارى مرد. بود، با تعجب فرموند: براى ما نوحه سرایى و زارى مى کنید؟! پس چه کسى عزیزان ما را کشت ؟
حضرت زینب و حضرت فاطمه صغرىعلیهما السلام، چون شرایط را براى رساندن پیام شهدا و بر ملا نمودن چهره ستم امویان مساعد دیدند، هر کدام به ایراد سخن پرداختند و چنان خطبه هایى پر شور خواندند که همه حاضران مبهوت شده و بى اختیار گریستند.
امام زین العابدینعلیه السلامنیز که مردم را آماده یافتند، به جمعیت ـ که بلند بلند گریه مى کردند ـ اشاره نمودند تا ساکت شوند، سپس به پا خاستند و پس از حمد پروردگار و ستایش پیامبرصلى الله علیه وآلهبه ایراد سخن پرداختند.
امام در این خطبه حادثه کربلا را از دو بُعد مورد تحلیل و بررسى قرار دادند:
الف: درنده خویى ها و جنایات ضد انسانى یزید و مزدوران.و آنان را قاتل، غارتگر، شکننده حرمت فرزند پیامبرصلى الله علیه وآلهو اسیرکننده خاندان وى معرفى کردند و کوفیان را انسان هایى حیله گر، پیمان شکن و شریک جرم یزید قلمداد کردند و به عواقب وخیمى که در انتظارشان است، آگاهى دادند.
از سوى دیگر، امام حسینعلیه السلامو خاندانشان را اهل بیت پیامبرعلیهم السلاممعرفى نمودند و شهادت آنان را به عنوان بزرگ ترین افتخار خویش مطرح کردند.حضرت سجّادعلیه السلامبا بیان چهره اصلى این نهضت، مانع از آن شد که دستگاه تبلیغاتى یزید حوادث را به نفع خود تمام کند و آن جعل و تحریف کند.
موضع گیرى قاطعانه و پیروزمندانه آن بزرگوار در مقابل پسر مرجانه و مزدورانش، حاکم جنایت کار کوفه را سخت به وحشت انداخت و باعث شد:
الف عمر سعد را بخواهد و از او فرمان خویش، مبنى بر به شهادت رساندن امام حسینعلیه السلامرا مطالبه کند. هدف وى از این تقاضا این بود که فرمان را از عمر سعد بگیرد تا به گمان خود، بتواند خویشتن را از این جنایت بزرگ، در حق فرزند پیامبرصلى الله علیه وآلهتبرئه سازد.
ب نامه اى به یزید نوشت و در مورد اسیران کسب تکلیف کرد. یزید هم به وى دستور داد اسیران را به شام بفرستد.
بدین سان، اولین مرحله سفر کاروان اسرا به پایان رسید و آنان علاوه بر این که با صراحت و شجاعت، پیام شهیدان کربلا را بیان داشتند، توانستند بذر انقلاب و قیام را در کوفه بپاشند که ثمره آن در قیام توّابین و مختار نمایان شد.
حکومت خلافت یزید در موضع گیرى خود نسبت به اسیران در کوفه با ناکامى تمام مواجه شد و یزید تصمیم گرفت آنان را به مرکز خلافت خود فرستاد تا که شاید شکست کوفه را جبران کند.
اما مختصری از موقعیت سیاسى و فرهنگى شام بگوییم که با کوفه تفاوتى اساسى داشت. در کوفه، اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام ناشناخته نبودند، و کوفه هنوز عدالت حضرت علىعلیه السلامرا دیده بود،آهنگ مناجات علىعلیه السلام در اذهانشان طنین انداز بود، یتیمانى که نیمه هاى شب دستان نوازشگر علىعلیه السلام را بر سر خود دیده و نان و خرماى ایشان را در دهان گذاشته بودند، هنوز طعم آن محبت ها در کامشان شیرین بود و در یک کلام، کوفیان به عظمت و مقام اهل بیتعلیهم السلام و خویشاوندى آنان با پیامبرصلى الله علیه وآلهآگاهى داشتند و بخاطر اغراضی چون ترس جان خود یا کسب مقام و پول و منصب، با امام حسینعلیه السلامجنگیدند.
اما وضعیت اجتماعى و فرهنگى شام برخلاف کوفه بود. شام مرکز خلافت امویان بود. حکومت در مورد نوع رفتار مردم با اسیران اهل بیت علیهم السلام و بهره بردارى تبلیغاتى به نفع دستگاه یزید، سرمایه گذارى فراوانى کرده بود و مى خواست با ذلیل و کوچک نشان دادن آنان و گرفتن اقرار و اعتراف و التماس از آنان، قدرت و شوکت خود را به مردم و به خصوص نمایندگان سیاسى دیگر حکومت ها بنمایاند.
زمینه نیز براى این هدف شوم یزید فراهم بود; زیرا شامیان اسرا را خارجى و شورشگر علیه دین خدا و خلیفه رسول خداصلى الله علیه وآله معرفی کردند! شامیان که نه پیامبرصلى الله علیه وآلهرا دیده بودند و نه جز آنچه بنى امیّه گفته بودند، از سیره و سنّت ایشان چیزى مى دانستند، یزید و اجدادش را تنها مسلمانان واقعى و وارثان حقیقى پیامبرصلى الله علیه وآلهمى شناختند و پیامبرصلى الله علیه وآله را نیز در چهره یزید مى دیدند و منش و روش ایشان را مثل یزید مى دانستند.
یکى از محقّقان در مورد اوضاع اجتماعى و فرهنگى شام در آن زمان مى نویسد:
شام از آن روز که به تصرّف مسلمانان درآمد، فرمان روایانى چون خالد بن ولید و معاویه پسر ابوسفیان را به خود دید. مردم این سرزمین نه سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله را شنیده بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند. در نتیجه، مردم شام کردار معاویه پسر ابوسفیان و اطرافیانش را سنّت مسلمانى مى پنداشتند.
مسعودى در مورد جهالت و حماقت اهل شام مى نویسد: معاویه نماز جمعه را روز چهارشنبه با شامیان به جا آورد و آن ها اطاعت کردند و هیچ کس اعتراض نکرد!
از یکى از بزرگان و دانشمندان آن دیار سئوال شد: ابوتراب کیست که بر منبرها او را لعن مى کنند؟ او در جواب گفت: فکر مى کنم یکى از دزدان ایّام فتنه بوده است!
مجلس یزید. هنگامى که اهل بیتعلیهم السلام را دست بسته به مجلس یزید وارد کردند و ایستاده نگه داشتند، امام سجّادعلیه السلامرو به یزید کرده، فرمود:
تو را به خدا قسم، چه گمان مى برى به رسول خداصلى الله علیه وآله اگر ما را به این حال ببیند؟ این جمله امامعلیه السلام قلب حاضران را لرزاند و همه به گریه افتادند و یزید حیا کرد و دستور داد بند از آنان بردارند. یزید به امام سجّادعلیه السلام رو کرد و گفت: پدرت با من قطع رحم کرد و حق مرا نشناخت و در حکومت، با من نزاع کرد و خداوند آنچه دیدى بر سر او آورد.
امامعلیه السلام در جواب، این آیه را خواندند: ما اَصابَ من مُصیبَه فىِ الاَرضِ وَ لا فی اَنْفُسِکُمْ اِلاّ فى کتاب من قبلِ اَنْ نَبْرأها اِنَّ ذلِکَ عَلى اللّه یَسیرٌ. یزید جواب را به پسرش، خالد، حواله کرد و وقتى ناتوانى او را دید، خود این آیه را خواند: و ما اَصابَکُمْ مِنْ مُصیبه فَبِما کَسَبَتْ َاْیدیکم و یَعْفُو عن کثیر.
اقدامات تبلیغى اسرا و حوادثى که در شام رخ مى داد، به تدریج سیماى جنایت کارانه و ضداسلامى یزید و عاملانش و در مقابل، حقّانیت و مظلومیت امام حسینعلیه السلام و خاندانش را آشکارتر مى کرد. خطبه امام سجّادعلیه السلام در راستاى این هدف، بیش ترین تأثیر را گذاشت.
یکى از روزها، یزید خطیب دربار را امر به خواندن خطبه کرد. خطیب به خطبه خواندن ایستاد و آنچه مى توانست به نکوهش امام على و امام حسینعلیهما السلام و ستایش از معاویه و یزید پرداخت و هر چه خوبى بود به این دو نسبت داد.
امام سجّادعلیه السلامفریاد بر آورد:
واى بر تو، اى سخنران! خشنودى مخلوق را در برابر خشم آفریدگار خریدى. پس نشیمنگاه خویش را بر آتش خواهى یافت.
سپس به یزید گفت: آیا اجازه مى دهى بر این چوب ها بالا روم و سخنانى بگویم که موجب خشنودى خدا و اجر و پاداش حاضران باشد؟
یزید با اصرار اطرافیان، برخلاف میل باطنى، مجبور شد اجازه دهد. در این هنگام، امامعلیه السلام مشغول خواندن خطبه شد و چنان سخنانى بر زبان راندند که ناله و شیون شامیان به آسمان بلند شد. امامعلیه السلام در این خطبه بر شناساندن خود و پدرشان به عنوان فرزندان نسبى رسول خداصلى الله علیه وآلهتأکید کرد و فضایلى را از جدّ و جدّه و پدرشان بیان نمودند که تا آن روز، مردم شام به هیچ وجه نشینده بودند. این سخنان در دید منفى شامیان به اهل بیتعلیهم السلامچنان تزلزلى ایجاد کرد که یزید ترسید شورش عمومى صورت گیرد. از این رو، براى ساکت کردن امامعلیه السلام به مؤذن دستور اذان داد و مؤذّن به اذان ایستاد. چون مؤذن گفت: اَشهدُ أنّ محمّداً رسولُ اللّه ، امامعلیه السلاماز بالاى منبر به یزید فرمود:
محمد جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر بگویى جدّ توست، دروغ گفته اى و اگر بگویى جدّ من است، چرا خاندانش را کشتى؟
سخنان امامعلیه السلام همهمه عجیبى در مجلس ایجاد کرد. امامعلیه السلام براى آگاه کردن بیش تر مردم، پیراهن بر تن دریدند و بانگ زدند:
به خدا قسم، غیر از من کسى در این جا نیست که رسول خداصلى الله علیه وآلهجدّش باشد; پس چرا این، مردهاى ما را ظالمانه کشت و اهل ما را چون رومیان به اسارت گرفت؟!
پس خطاب به یزید گفتند:
این کارهاى زشت را انجام مى دهى و باز هم مى گویى: محمّد رسول خداست و رو به قبله مى ایستى؟!
یزید به مؤذّن دستور داد اذان را تمام کند و به نماز ایستاد. مردم هم در حالت تردید در مورد او، بعضى اقتدا کردند و بعضى اقتدا نکرده،و رفتند. خطبه امام سجّادعلیه السلام ضربه محکمى بر حکومت اموى وارد کرد. آنچه تا آن روز یزید و پدرش، معاویه، علیه اهل بیتعلیهم السلام تبلیغ کرده بودند، با بیانات روشنگرانه امام سجّادعلیه السلام خنثا شد. گروه زیادى از شامیان فهمیدند که اسرا، خویشاوندان رسول خداصلى الله علیه وآلهاهل قبله، متعهد به اسلام و برترین مسلمانانند و هیچ دلیل قانع کننده اى براى کشتن آن ها وجود نداشته است. از این رو، افکار عمومى شهر به سود امامعلیه السلامتغییر کرد.
مردمى که در ابتداى ورود اهل بیتعلیهم السلام به تماشاى آنان آمده، با آن ها معامله اسراى ترک و دیلم کرده و با مشاهده آن ها به شادى و پاى کوبى و چراغانى معابر و منازل پرداخته بودند، در کنار خرابه تجمع کردند و به اهل بیتعلیهم السلامتسلیت مى گفتند و در عزادارى آن ها شرکت مى جستند.
اهل بیتعلیهم السلام به طور رسمى از یزید اجازه برگزارى مجلس عزادارى خواستند و یزید نتوانست مانع شود. مجلس عزا هر روز بر پا مى شد و گروه زیادى از زنان بر اهل بیت امام حسینعلیهم السلام وارد مى شدند و گریه و زارى مى کردند. با ادامه این کار، چیزى نمانده بود که شورش و انقلابى علیه یزید ایجاد شود. به همین دلیل، یزید براى مقابله با این حرکت، به اقداماتى دست زد:
الف. ترور امام سجّادعلیه السلام را طراحى کرد، ولى موفق نشد.
ب براى جلوگیرى از شرکت مردم در عزادارى اهل بیتعلیهم السلام و ممانعت از ایشان، بازماندگان کربلا را به زندان انتقال داد.
ج در فاجعه کشته شدن امام حسینعلیه السلام، عبیدالله بن زیاد را مقصّر و گناه کار معرفى کرد.
چنان که اشاره شد، حضور اهل بیتعلیهم السلام در شام، براى حکومت جبّار یزید و مزدوران وى پیامدهاى خطرناکى به همراه داشت. از این رو، یزید براى جلوگیرى از این پیامدها، تغییر موضع داده، از خاندان امام حسینعلیه السلامدل جویى نمود و به اکرام و احترام آن ها پرداخت.
او براى حفظ ظاهر، اهل بیتعلیهم السلام را بین ماندن با اکرام و احترام در شام و بازگشت به مدینه، مختار گذارد و آنان بازگشت را خواستار شدند. هنگامى که کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهى، مأمور بازگرداندن اهل بیتعلیهم السلام به مدینه کرد. طبق فرمان یزید، همراهان کاروان وظیفه داشتند که احترام کامل کاروانیان را رعایت کرده و هر جا فرود آمدند، با آن ها مدارا کنند و هنگام استراحت، از کاروان کناره بگیرند; و آن ها چنین کردند
امام سجّادعلیه السلام و اهل بیتعلیهم السلام، رسالت پیام رسانى واقعه جانگداز عاشورا را در کوفه و شام، به خوبى انجام داده و مدینه آخرین پایگاهى بود که باید این پیام را مى شنید و براى همیشه در سینه خویش نگه مى داشت. امام سجّادعلیه السلامبراى این که این رسالت مهم را در یک جوّ مناسب و در حضور انبوه جمعیت به انجام رساند، در نزدیکى مدینه رحل اقامت افکند و بشیر بن جذلم را احضار کرده، فرمودند:
بشیر، خداوند پدرت را رحمت کند! او شاعر خوبى بود. آیا تو هم مى توانى شعر بگویى؟
آرى، اى فرزند رسول خدا! من نیز شاعرم.
پس به شهر رو و خبر شهادت اباعبداللّهعلیه السلام را برسان.
انتخاب بشیر، شاعرِ مرثیه سرا و همچنین فرزند شاعرى پرآوازه و خوش نام از جانب امامعلیه السلام نشان دهنده عنایت ایشان در برانگیختن هر چه بیش تر احساسات مردم، براى حضور در اجتماع اهل بیتعلیهم السلام و شنیدن پیام آنان بود; چرا که در آن شرایط، شعر و مرثیه بهترین وسیله براى رساندن این پیام مهم بود.
بشیر بر اسبْ سوار، به شهر وارد شد. مردم که گویا منتظر رسیدن پیام مهمى بودند، از بشیر اخبار را جویا مى شوند. او مردم را به مسجد پیامبرصلى الله علیه وآلهفراخواند و با حماسه سرایی خود این واقعه عظیم را شرح داد و بستر را برای حضور اهلبیت و خطبه خوانی امام سجاد فراهم نمود.
اگر خطبه هاى امام سجّاد و دیگر اهل بیتعلیهم السلام درکوفه، شام و مدینه را با هم مقایسه کنیم، نکات جالبى به دست مى آید:
در کوفه، امام و دیگرِ اهل بیتعلیهم السلام بر سرزنش اهل کوفه و توجه دادن آنان به گناه بزرگى که مرتکب شده بودند، تکیه داشتند. در آن جا به معرفى حضرت، نیاز نبود و بدین دلیل، امام سجّادعلیه السلام هنگام معرفى خود، به کسانى که او را نمى شناختند، به این جمله اکتفا مى کردند: من، على، فرزند حسین، فرزند على، فرزند ابى طالب هستم. .
اما شامیان، اهل بیتعلیهم السلام، امام حسینعلیه السلام و على بن ابى طالبعلیه السلام را نمى شناختند، خویشاوندى امام حسینعلیه السلام با پیامبرصلى الله علیه وآله را نمى دانستند; از این رو، تکیه کلام ایشان در شام، بیان انتساب خویش با رسول خداصلى الله علیه وآله فضایل امیرمؤمنان و فاطمه زهراعلیها السلام، بیان افتخارات خاندان خویش در خدمت به اسلام و گوشزدکردن خیانت ها و گذشته بد یزید و اجدادش بود. بدین دلیل، بیش از نیمى از خطبه امام در شام، در بیان فضایل امیرمؤمنانعلیه السلامبود.
اما مضمون خطبه در مدینه، بیان فاجعه دردآورى بود که اتفاق افتاده و مظلومیتى که واقع شده بود. و باید در سینه ها ثبت مى گشت تا غم و اندوه آن فراموش نشود. امامعلیه السلام اهل مدینه را به برپایى عزا، ماتم و مصیبت مى خواند. این جا از معرفى خویش، خاندانشان و بیان فضایل شان خبرى نبود; زیرا مردم مدینه به حدّ کافى با اهل بیتعلیهم السلام آشنا، به فضایل آنان آگاه بودند. اهل مدینه جنایت کربلا را دورادور شنیده بودند ولى به عمق فاجعه پى نبرده بودند. از این رو، عمق فاجعه براى آن ها باید شکافته مى شد، بنابراین، امامعلیه السلام بر این مطلب تکیه داشتند.
پس از این، امام زین العابدینعلیه السلام به همراه خاندان خود، وارد مدینه شدند و سفر مصیبت بار کربلا پایان یافت.
نقل شده است که ابراهیم، فرزند طلحه بن عبیداللّه، نزد امام سجّادعلیه السلام آمد و گفت: چه کسی غالب شد؟
حضرت فرمود: هنگامى که وقت نماز شد، اذان و اقامه بگو. در آن وقت، خواهى فهمید که چه کسى پیروز شد.
حضرت پیام عاشورا را در سه مرکز مهم جهان اسلام در آن روزگار کوفه، شام و مدینه با صداى بلند به گوش مردم رساندند و افکار عمومى را بر ضد حاکمان اموى برانگیختند و مقبولیت و مشروعیت آن ها را زیر سئوال بردند، براى آن که این فاجعه به دست فراموشى سپرده نشود، با گریه بر شهیدان این فاجعه و زنده نگه داشتن خاطره آنان، نوعى مبارزه منفى علیه حکومت وقت به راه انداختند. هنگام افطار، براى امام سجّادعلیه السلام غذا و آب مى آوردند و مقابل آن بزرگوار مى گذاردند. تا نگاه حضرت به آب و غذا مى افتاد، مى فرمود: به خدا قسم، پسر پیامبرصلى الله علیه وآله گرسنه و تشنه کشته شد. و پیوسته این جمله را تکرار مى کردند و اشک مى ریختند. این روش بیست سال ادامه داشت تا حضرت از دنیا رفت.
روزى یکى از غلامان ایشان گفت: اى فرزند رسول خدا، آیا غم و اندوه شما پایانى ندارد؟
حضرت فرمود:
واى بر تو، یعقوب دوازده فرزند داشت که یکى از آنان ناپدید شد، در مصیبت فراق او، مویش سپید، کمرش خم و چشمانش نابینا شد، در حالى که فرزندش زنده بود. ولى من ناظر شهادت پدر، برادر و هفده نفر از خاندانم بودم. با این همه، چگونه حزن و اندوهم تمام شود و گریه ام کم گردد؟!
هر چند گریه هاى امام سجّاد و دیگر اهل بیتعلیهم السلام ریشه هاى عاطفى داشت، امّا بدون تردید، این گونه برخوردهاى امامعلیه السلام با این مسأله بازتاب سیاسى داشت. یادآورى این فاجعه مانع از فراموشى ظلم و جنایت حاکمان اموى بود; زیرا وقتى شخصیتى همچون امام سجّادعلیه السلام با آن عظمت، گریه مى کردند، افرادى که این گریه ها را مى دیدند و یا مى شنیدند، اگر علت آن را مى دانستند، ناخودآگاه حادثه کربلا و مظلومیت اهل بیتعلیهم السلام و هتّاکى و ستمگرى خاندان اموى در خاطرشان تداعى مى شد و اگر علت آن را نمى دانستند، این سئوال مهم در ذهنشان نقش مى بست که چرا على بن الحسینعلیه السلام با این درجه و مقام، این همه گریه مى کند؟ بى شک، او فقط براى از دست دادن عزیزانش گریه نمى کند; چرا که مى داند مرگ حق است و رسیدن به مقام قرب الهى و در جوار حق بودن، آرزوى هر بنده صالح خداست. پس بدون شک، گریه او علت مهمى دارد و آن هم جز زنده نگه داشتن حماسه عاشورا، چیز دیگرى نیست.
امامعلیه السلام علاوه بر خویشتن، دیگران را نیز به شرکت در این مبارزه فرامى خواند و مى فرمود:
هر مؤمنى که براى کشته شدن امام حسینعلیه السلام اشک هایش بر گونه جارى شود، خداوند او را سالیان طولانى در غرفه هاى بهشت مسکن مى دهد و هر کس براى مصیبت هایى که بر ما رفته است، اشک هایش بر گونه جارى شود، خداوند او را در جایگاه صدق و راستى مسکن مى دهد.۱
امام سجّادعلیه السلام علاوه بر گریه و نوحه سرایى، براى تحقّق این هدف، از روش هاى دیگرى نیز استفاده مى کرد; از جمله:
الف زیارت قبر پدر بزرگوارشان در کربلا. ابو حمزه ثمالى در مورد زیارت تربت امام حسینعلیه السلام از امام سجّادعلیه السلام سئوال کرد و حضرت در جوابش فرمود:
هر روز او را زیارت کن و اگر نمى توانى هر جمعه و اگر نتوانستى هر ماه; چون هر کس قبر امام حسینعلیه السلام را زیارت نکند، حق رسول خداصلى الله علیه وآله را سبک و خوار شمرده است.
ب نگه دارى تربت قبر امام حسینعلیه السلام. امام سجّادعلیه السلام دستمالى از دیباى زرد داشت که تربت مطهّر قبر امام حسینعلیه السلام در آن بود و به هنگام نماز بر آن سجّده مى کرد.۱
ج بر دست داشتن انگشتر امام حسینعلیه السلام. آن بزرگوار، انگشتر پدرشان را بر دست داشت و روى انگشتر خود نیز این جمله را حک کرده بود: قاتل حسین بن علىعلیه السلام، خوار و بدبخت است.
آثار و پیامدها
چنان که اشاره شد، اقدامات امام سجّادعلیه السلام در دورانى بود که حکومت اموى تمام توان و همّت خویش را براى از بین بردن نام و خاطره امام حسینعلیه السلامو واقعه جانگداز عاشورا صرف مى کرد. روشن است که در چنین شرایطى، گریه بر امام حسینعلیه السلام و عزا و ماتم، نوعى مبارزه جدّى با حاکمان ستمگر اموى بود و امام سجّادعلیه السلاماز عهده این کار به خوبى بر آمدند. آثار و نتایجى که به زودى در جامعه اسلامى ظهور کرد، خود شاهدى بر این مدعاست. این پیامدها، چند گونه بودند
حتى شامیان، وقتى با سخنان امام سجّادعلیه السلام و دیگر اهل بیتعلیهم السلامحقایق برایشان روشن شد، از عملکرد خود نسبت به اهل بیتعلیهم السلام پشیمان شدند و با ایشان در عزاى امام حسینعلیه السلامو یارانشان همراه شدند و اگر یزید اسراى خاندان نبوّت را به مدینه نمى فرستاد، از شورش هاى مردم ایمن نبود.
در کوتاه مدت این حرکت امامعلیه السلامسبب بروز قیام توّابین و قیام مختار شد و به هلاکت رسیدن بسیارى از قاتلان امام حسینعلیه السلام از آثار و نتایج آن بود.
در دراز مدت نیز عملکرد امام سجّادعلیه السلام، موجب شد چهره امویان، که به نام اسلام حکومت مى کردند، براى امّت اسلامى نمایان شود و آن ها را به قیام و جنبش وا دارد; چنان که قیام زید بن على، که بیش از نیم قرن پس از حادثه کربلا صورت گرفت و نزدیک بود طومار ننگین حکومت اموى را در هم پیچد، از آثار و برکات این اقدامات بود. البته این آثار منحصر به قرون اولیه اسلامى نیست، بلکه واقعه جانگداز عاشورا و تبلور مظلومیت امام حسینعلیه السلام و یارانشان در طول تاریخ بشریت، اسوه و نمونه اى درس آموز براى هر انسان آزاده اى بوده است که نخواسته در برابر ظلم و بیدادگرى حاکمان عصر خویش ساکت بنشیند; چنان که انقلاب اسلامى ما به رهبرى خردمندانه امام خمینىرحمه الله از درس ها و عبرت هاى عاشورا نشأت گرفته است.
مدارک:
اللّهوف فى قتلى الطّفوف- ابن طاووس
سیره پیشوایان- مهدى پیشوایى
تاریخ الامم والملوک- طبرى
زندگانى على بن الحسینعلیه السلام- سیدجعفر شهیدى
سوره شوری-حدید- یوسف
مقتل الحسین –خوارزمى
نفس المهموم- شیخ عباس قمى
مناقب آل ابى طالب- ابن شهرآشوب،
الارشاد- شیخ مفید،
تذکره الخواص -سبط بن الجوزى، یوسف بن فرغلى بن عبداللّه
الخصال-صدوق
ثواب الاعمال -صدوق،
جهاد الامام السّجّادعلیه السلام-سیّد محمدرضا حسینى جلالى،
الفروع من الکافى- محمد بن یعقوب کلینى