رسول حيدري شهيد صدور انقلاب روح الله در قلب اروپا

درد استغاثه مسلمانان و نوامیس برباد رفته­ مان مرا به قیام فرا می­خواند

ما دلمان براي از دست دادن اين عزيز و سايرعزيزان مي سوزد لكن سعادتي از اين بالاتر نيست و نمي شود كه جواني برود داخل ميدان وشهيد شود.من بارها گفته ام ميدان بوسني،جنگ اسلام وكفر تنها نيست بلكه از اين بالاتر است،دروازه ورود به غرب واروپا است،آنجا مسأله اش بالاتر از جنگ عراق و ايران است.كسي كه برود آنجا و محيط امن خانواده را رها كند مقامش خيلي بالاتر است. خداوند به او اجر دهد، خداوند به شما هم اجر بدهد. البته دلهاي شما ملتهب است.

جنگ صلیبی قرن جدید

سال ۱۹۹۲ جمهوری بوسنی و هرزگوین، پس از فروپاشی یوگسلاوی، در پی همه پرسی که ۶۸ درصد مشارکت را به همراه داشت، با آری ۹۸ درصدی رأی دهندگان به استقلال بوسنی، اعلام موجودیت کرد. این اعلام استقلال کافی بود تا صرب های نژاد پرست را در تاریخ ششم آوریل ۱۹۹۲ علیه مردم بوسنی و هرزگوین بشوراند و آتش جنگ را علیه مردم این سرزمین روشن کنند.

صرب ها با حمله به شهر سارایوو و سایر شهر های مسلمان نشین بوسنی، در جنگی نابرابر ۳۰۰ هزار غیر نظامی را کشتند. علاوه بر کشتار که ارمغان جنگ بود، هزاران زن بی دفاع بوسنیایی در سکوت، خفقان و حتی همراهی کشورهای اروپایی و آمریکا، به طور وحشیانه و حیوانی مورد تجاوز قرار گرفتند.

 کشتار ۸ هزار مسلمان در جولای ۱۹۹۵ که با حمایت نیروهای هلندی سازمان ملل روی  داد از نمونه حمله های صرب ها به بوسنی و هرزگوین است که بعد از کشتن مردها به زنها و کودکان بی دفاع این سرزمین ها تجاوز کردند.

 در آن سالهای جنگ، جمهوری اسلامی ایران نیز به دستور مقام معظم رهبری به کمک مردم بوسنی و هرزگوین رفت که دکتر ولایتی در لا به لای سخنان خود در مراسم جوانان و بیداری اسلامی سال گذشته که در برج میلاد تهران برگزار شده بود از بخشی از این کمک ها پرده برداشت.

 

دکتر ولایتی در این سخنرانی خود گفت: “در اوایل رهبری حضرت آیت الله خامنه ای ایشان بنده را احضار کرده و گفتند مدتی است که دچار کمردرد شده ام. فکر می کنم این درد به خاطر اخباری است که از اتفاقات بوسنی شنیده ام، از شما می خواهم هر کاری که می توانید برای بوسنی انجام دهید وگرنه فردای قیامت از شما بازخواست می کنم. و وقتی معظم له این دستور را صادر کردند ما به صورت جدی موضوع را پیگیری کردیم به طوری که توانستیم اسلحه برای مسلمانان بوسنی بفرستیم.”

 ایران با فرستادن چند دیپلمات ورزیده که سابقه ی طولانی در مسائل امداد رسانی، مذاکرات و … داشتند وارد جنگ بوسنی شد. از جمله ی این دیپلمات ها می توان به شهید رسول حیدری  که  امداد رسانی به مردم بوسنی را رهبری کرد اشاره کرد او انسانی تحصیل کرده آشنا به زبانهای خارجی و دیپلماتی ورزیده در هنگامه مذاکرات نفس گیر با گروههای درگیر به منظور تسهیل زندگی مردم در محاصره بوسنی بود او فرمانده ای استراتژیست بود که برای مردم آن سامان اعم از مسلمان و مسیحی کرووات و غیره تفاوتی قائل نبود و برای تهیه مایحتاج مردم شبانه روز مشغول رایزنی بود. او جان خویش را نیز در این امداد رسانی از دست داد. 

خیابان شهید رسول شهر ویسوکو بوسنی

 

 ادای احترام به یادبود شهید رسول حیدری در بوسنی که در محل شهادت توسط مردم بوسنی ساخته شده است


 

جنگ بوسنی سرانجام پس از حدود ۳ سال با امضای موافقتنامه صلح دیتون خاتمه یافت. اما مهمترین شرطی که آمریکا برای مقامات مسلمان بوسنیایی برای خاتمه دادن به حملات صربها به شهرهای بوسنی مطرح کرد خروج نیروهای ایرانی از بوسنی و هرزگوین بود. 

 

 سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده شهید رسول حیدری

 ما دلمان برای از دست دادن این عزیز و سایرعزیزان می سوزد لکن سعادتی از این بالاتر نیست و نمی شود که جوانی برود داخل میدان وشهید شود.من بارها گفته ام میدان بوسنی،جنگ اسلام وکفر تنها نیست بلکه از این بالاتر است،دروازه ورود به غرب واروپا است،آنجا مسأله اش بالاتر از جنگ عراق و ایران است.کسی که برود آنجا و محیط امن خانواده را رها کند مقامش خیلی بالاتر است. خداوند به او اجر دهد، خداوند به شما هم اجر بدهد. البته دلهای شما ملتهب است.

 

وصیت نامه شهید رسول حیدری

 درطی مدت ۱۲ سال گذشته درحال و هوای سالهای سیراب شدنمان از سرچشمه عشق و محبت همیشه ازخداوند خواسته بودم شهادت را نصیبم کند، هر چند که یارای پرواز با پرستوها را داشتم اما پای بسته درآشیان خاکی در ماندم،و حالا خدایا شکوه ندارم تو بزرگتر از آنی که من حقیر از رحمت تو نومید باشم، تو غفور و بخشنده تر از آنی که من در زیر بارمعاصی ها ناامید شوم، ولی پروردگارا هر چه هست قسمت می دهم به تنهایی علی (ع) و به مظلومیت حسن (ع) و به خون حسین (ع) مرا در جوار رحمت خود بپذیر.  خدایا تو خود میدانی که درد استغاثه مسلمانان، درد نوامیس برباد رفته مان و زنان به بردگی برده شده مان مرا به قیام فرا می خواهند، تو خود یاری ام ده و یاد و ذکر خود را بر من مستولی بخش، و قلبم را از ایمانت اطمینان بخش.

 

نامه به مادر از بوسنی

 مادر آنچه که مرا بدین جا کشانیده نه هوس است و نه ماجراجویی و نه یک شغل، مسئله مهمتر از اینهاست. هزارسال ما در اینجا تحقیر شدیم، بیرون رانده شدیم و حالا پس از هزارسال ما یکبار دیگر به اینجا برگشته­ایم و خدا را سپاس بر من منت نهاد و در این جمع پذیرفت، امتحان مشکل و سختی است. جامعه اینجا از زمین تا آسمان با جامعه خودمان فرق دارد، و در این آزمایش امیدم به دعای شماست، امیدم به جده بزرگوار شما حضرت فاطمه الزهرا سلام ا… علیها می باشد.  

 

نامه به همسر از بوسنی

 اگر فرزندان تو، مهدی کوچولو در آغوش گرم تو آرمیده اند، در اینجا مادری از فرط گرسنگی طفل خود را به درب پادگانی آورده که از زباله ی غذای سربازان غذائی تهیه کند، ولی افسوس که چند لحظه ی بعد غرش یک خمپاره شکم گرسنه طفلش را از هم می درد، مردم در اینجا به خاطر چیزی قتل عام می شوند و به خاطر اسلامی کشته و در به در می شوند که خود هیچ اطلاعی از آن ندارند ولی با این همه خوب استقامت کرده اند، و این مسئله وظیفه ی ما را دو چندان می کند، همسرم یادگار روز های تلخ و شیرین، آمدنم به اینجا نه یک ماجراجویی، نه یک جهانگردی بلکه ادای تکلیفی بود که رهبرم بر ما واجب گردانید.  حال و هوای اینجا، مردم اینجا همه و همگی با دنیایی که ما در آن بزرگ شدیم و جامعه ای که در آن نفس می کشیم یک دنیا فاصله دارد و ما تکلیفی بس گران بر دوش خود داریم، گرچه آنهایی که می توانستند سربازان و سفیران انقلاب اسلامی مان باشند اکنون در بهشت زهرا ها آرمیده اند. ولی به هر حال رهبر بهتر از ما این مشکل را می داند و ما نیز موظفیم هر آنچه را که در توان داریم انجام دهیم. خداوند آنی ما را به خودمان وا نگذارد.

 

 

 هیچ وقت نمی توانم مانند لحظه ای که خبر شهادت رسول را شنیدم سوگوار باشم

 خانم فریده چاپاراودیچ کارمند ستاد کمک رسانی ایران در شهر ویسکوی بوسنی درباره این شهید می گوید:شهید رسول که خدا به او بهشت را ارزانی کند یک چهره استثنایی بود او یک ویژگیهای بخصوصی داشت؛ ظریف و با دقت بود. روز سه شنبه هشتم ما ژوئن بود که ما همدیگر را روی پله ها دیدیم، من به او گفتم : مثل اینکه یکسری پاکتهای مواد غذایی آمده .آیا می شود از اینها به افرادی که از لحاظ مادی در فشار هستند بدهیم؟ چون بعضی ها بودند که خانواده شهید نبودند و من آن زمان لیست افراد را داشتم. او جواب داد: باشه ؛ ببینم چکار می کنم. او عجله داشت و من همیشه سر پله ها او را  پیدا می کردم چون دائم در حال رفت و آمد بود و عجله داشت  و می خواست کارهایش را سریع انجام دهد. روز بعد باز هم او را در پله ها دیدم  گفت: ۳۰۰ بسته مواد غذایی من جدا کرده ام ۲۰۰ تا را بدهید به مهاجرین و ۱۰۰ تا از آنها را به افرادی که خودت در نظر گرفته ای و منظور او از افراد خودت افرادی بودند که از لحاظ اجتماعی در فشار بودند . این آخرین دیدار ما بود او عجله داشت و پشت سر او هم مرحوم شهید محمد بیرون می رفت و یک شالی روی گردن داشت…

وی درباره لحضه ای که خبر شهادت شهید رسول  را می گوید: آن  روز چهارشنبه ۹ ژوئن بود . حدوداً ساعت ۱۰ آخرین دیدار را با هم داشتیم و بعدازظهر من رفته بودم پیش یکی از دوستانم در شهر کاکانی . وقتی که از کاکانی برگشتم گفتند که بین راه حمله ای به یک ماشین انجام گرفته که شماره ویسکو داشته یک ماشین قرمز رنگ و می گویند دو نفر سرنشین آن ماشین کشته شده اند. من اصلاً فکر نمی کردم که ممکن است این دو نفر شهید رسول و دوستش باشند. از آنجا به خانه برگشتم و تلفن زدم به حاجیه خانم نصیحا. خانم نصیحا گفت: زود بیا اینجا که حاج رسول و محمد شهید شده اند و اینجا(مرکز نگهداری کودکان) هیچ کسی غذا نمیخورد، بیا به آنها غذا بده. بله اینطوری خبردار شدم. درست است که درجنگ ما مشکلات خیلی زیادی داشتیم ولی آن لحظه نمیدانستیم چکار بکنیم…

 آن روز عزا عمومی بود. همه گریه می کردند. حتی آن خانواده های شهدایی که شهید رسول زیاد به آنها سر میزد. آنها هم از خبر شهید شدن شهید رسول گریه می کردند. غم خیلی بزرگی بود ومن فکر می کنم هیچ وقت نمی توانم به مانند لحظه ای که خبر شهادت شهید رسول را شنیدم سوگوار باشم. شهید رسول روز شنبه قبل از شهادتش به خانه ما آمد آنروز چهارمین روز عید قربان بود که ایرانیان مهمان بودند و او هم آمده بود . آن شام آخر در یک شرایط خوب و در یک محیط شادی برگزار شد . شهید رسول هم خیلی سرحال بود . آنها بعد از شام نشسته بودند . تا قهوه بخورند. این صحنه در خاطرم مانده و هیچ وقت نمیتوانم از یاد ببرم که چقدر مؤدبانه اینکار را انجام داد. می دیدم که او چقدر نسبت به ما احساس نزدیکی می کند.