يك كتاب خوب براي محرم

با حماسه عاشورا و حوادث کربلا بیشتر آشنا شوید

زمانى كه بزرگ شدم، هميشه به دنبال آن بودم كه كسى پيدا شود و همه حوادث كربلا را از اوّل تا آخر برايم تعريف كند، امّا از هر كسى كه پرسيدم فقط قسمتى از اين حادثه بزرگ را به خاطر داشت.

مقدمه ی کتاب:
هر سال با فرا رسیدن ماه محرّم، مادرم لباس سیاه به تنم مى کرد و مرا به حسینیّه مى فرستاد تا براى امام حسینع، عزادارى کنم.

زمانى که بزرگ شدم، همیشه به دنبال آن بودم که کسى پیدا شود و همه حوادث کربلا را از اوّل تا آخر برایم تعریف کند، امّا از هر کسى که پرسیدم فقط قسمتى از این حادثه بزرگ را به خاطر داشت.

سال ها گذشت تا سرانجام تصمیم گرفتم با مطالعه و تحقیق و مراجعه به متون معتبر تاریخى، به بررسى حماسه عاشورا بپردازم و در واقع، این کتاب، نتیجه همان بررسى هاى انجام شده است که به کمک خود امام حسینع به آن رسیدم و توانستم آن را به رشته تحریر درآورم.

اکنون آماده باشید تا در این کتاب، همراه کاروان امام حسینع، از مدینه به سوى مکّه حرکت کنیم و بعد از آن نیز، حوادث مسیر مکّه تا کربلا و حماسه عاشورا را از نزدیک ببینیم و همچنین با داستان قهرمانى حضرت زینبس، در سفر کوفه و شام، آشنا شویم.

این کتاب را به امام حسینع هدیه مى کنم; به امید آنکه روز قیامت، شفیع من و همه خوانندگان این کتاب باشد.

دوست دار شما مهدى خُدّامیان آرانى

بریده ای از ابتدای کتاب :
دوست من، سلام! از اینکه این کتاب را در دست گرفته اى خیلى خوشحالم.

من و تو مى خواهیم ریشه هاى قیام امام حسینع را بررسى کنیم. پس براى دسترسى به اطلاعات بیشتر، باید به شام سفر کنیم. آیا شام را مى شناسى؟ شهرى که مرکز حکومت معاویه بوده است.

سفر ما آغاز مى شود و ما به شهر شام دمشق مى رویم…
امشب، شب نیمه رجب سال شصت هجرى است. خبرى در شام مى پیچد و خیلى ها را بیمناک مى کند. معاویه سخت بیمار شده و طبیبان از معالجه او ناامید شده اند.

معاویه، کسى است که به دستور خلیفه دوم عُمر بن خطّاب امیر شام شد و او توانست سال هاى زیادى با مکر و حیله، در آنجا حکومت کند، امّا او اکنون باید خود را براى مرگ آماده کند.

معاویه، سراغ پسرش یزید را مى گیرد، ولى یزید به مسافرت رفته است. او با حسرت، به درِ قصر خود نگاه مى کند تا شاید تنها پسرش وارد شود.

معاویه خطاب به اطرافیان مى گوید: «نامه اى به یزید بنویسید و از او بخواهید که هر چه زودتر نزد من بیاید». نامه را به یک پیک تندرو مى دهند تا آن را به یزید برساند.

آیا معاویه براى آخرین بار پسرش را خواهد دید؟

حالِ معاویه لحظه به لحظه بدتر مى شود. طبیبان مخصوص دربار، به هیچ کس اجازه ملاقات نمى دهند. همه مأموران حکومتى در آماده باش کامل به سر مى برند و همه رفت و آمدها، کنترل مى شود.

معاویه در بستر مرگ است. او فهمیده است که نفس هاى آخر را مى کشد.

نگاه کن! معاویه با خودش سخن مى گوید: «کاش براى رسیدن به ریاست دنیا، این قدر تلاش نمى کردم! کاش همچون فقیران زندگى مى کردم و همواره لباسى کهنه بر تن داشتم!»
حالا که وقت مرگش فرا رسیده، گویا فراموش کرده که براى ریاست چند روزه دنیا، چقدر ظلم و ستم کرده است. اکنون موقع آن است که به سزاى اعمال خود برسد. آرى، معاویه مى میرد و خبر مرگ او به زودى در شهر شام، پخش مى شود، ولى یزید هنوز از سفر نیامده است.

ضمنا دوستان عزیز میتوانند این کتاب را از طریق سایت استاد خدامیان با آدرس http://www.masabih.com/fa/product/view/19 مطالعه نمایند

ویا از طریق نشر وثوق به شماره ۳۷۷۳۵۷۰۰ – ۰۲۵ تهیه نمایند

این کتاب در شهر اهواز در مرکز فرهنگی کتاب اسوه اهواز توزیع میگردد به آدرس :
اهواز خیابان حافظ بین سیروس ونادری کتاب اسوه اهواز
۰۶۱۱۲۹۲۳۳۱۵-۰۹۱۶۳۱۹۵۴۴۲