بازسازی نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی

مجتبی نامخواه در وبلاگ طبقه سوم نوشت: بازتولید جنبش های اجتماعی لازمه تحقق تکاملی انقلاب اسلامی   این یادداشت در جست‌وجوی استراتژی نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی در دوران جدیدی است که از ۲۴ خرداد ۹۲ در تاریخ انقلاب اسلامی آغاز شده است. در این راستا، پرسش از «چه باید کرد؟» را در این […]

مجتبی نامخواه در وبلاگ طبقه سوم نوشت:

بازتولید جنبش های اجتماعی لازمه تحقق تکاملی انقلاب اسلامی

 

این یادداشت در جست‌وجوی استراتژی نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی در دوران جدیدی است که از ۲۴ خرداد ۹۲ در تاریخ انقلاب اسلامی آغاز شده است. در این راستا، پرسش از «چه باید کرد؟» را در این پرسش­های جزئی­تر می‌توان پی گرفت: «چه کسی و بر اساس چه اندیشه و نظریه­ای چه باید بکند؟» و به طور مشخص «پروژه‌های کلان و کاربردی­ای که در پاسخ به چه باید کرد مطرح می‌شود چیست؟»

 
۱٫      کدام کنش‌گر (چه کسی؟)
 
حزب‌الله موتور محرکه‌ی تاریخ انقلاب است. تاریخ انقلاب با حرکت یا سکون حزب‌الله ورق می‌خورد. پیش از این مطرح شد که حزب‌الله از نیرویی که معطوف به مسئله‌های اصلی انقلاب باشد، بازمانده است. بنابراین پیش از هر کاری باید حزب‌الله را از بند جماعت محافظه­کار و نگره­های برساخته­ی راست‌گرایان آزاد کرد. باید نظام فکری و نظام مسئله‌شناسی حزب‌الله بازسازی شود و حزب‌الله از موقعیت پیروی احزاب سیاست‌باز، به جایگاه پیشرو خود در تاریخ انقلاب باز گردد.
 
«چه باید کرد؟» برای انقلابی‌ها در هر شرایطی پاسخ‌های روشن و طرح‌های کلان و مهمی دارد. دینامیسم انقلاب اسلامی آن‌قدر حرف ناگفته و طرح نانوشته دارد که «چه باید کردِ» یک انسان انقلاب در هیچ شرایطی بی‌پاسخ نیست؛ اما بدون رهاسازی ذهن و زبان حزب‌الله، این طرح‌ها اساساً درک نمی‌شوند. بدون خلوص فکری از رسوبات محافظه‌کارانه­، هیچ فاعل و نیروی اجتماعی­ای برای عمل به این طرح‌ها شکل نمی‌گیرد.
 
در آغاز باید دانست پیروزی‌هایی که در انتخابات شورای شهر دوم و مجلس هفتم هم به دست آمد نه ذیل ادبیات موسوم به اصول‌گرایی بود، نه ذیل سازمان آن؛ بلکه به عکس محصول فاصله‌ی سازمانی و گفتمانی از این مفهوم بود. چهره‌های شاخص جناح راست حتی در فهرست‌های مجلس هفتم کنار گذاشته شدند. به عنوان نمونه، محمدرضا باهنر از کرمان کاندیدا شده بود و جزء سی گزینه‌ی لیست تهران نبود؛ در حالی که همواره در مرکزیت جناح راست‌ـ‌اصول‌گرا بوده و هست؛ در انتخابات ۸۴ هم که سازمان و ادبیات اصول‌گرایی روشن بود. پیروزی انتخابات ۸۴ نه فقط خارج از چارچوب سازمان این جبهه که حتی خارج از چارچوب ادبیات آن حاصل شد.
 
در این شرایط، مهم این است که حزب‌الله در این دوران گذار بتواند خود را به شکل آزاد و مستقل از احزاب بازسازی کند. خود را فراتر از دوگانه‌ی غلط اصول‌گرا‌ـ‌اصلاح‌طلب حول مفاهیم و مسائل اصلی مطرح در نظام امت و امامت بازتولید کند؛ آن هم نه به عنوان یک جریان سوم که به مثابه‌ی یک جریان اول. حزب‌الله موتور محرکه‌ی «انقلاب» است. اگر به مسائل فرعی مشغولش نکنند، اگر در مدار مسائل اصلی مد نظر رهبر «انقلاب» باشد، پیش برنده‌ی انقلاب است. موتور محرکه­ی تاریخ انقلاب و جامعه‌ی انقلابی است، جریان اول و اصلی جامعه است.
 
در هر حال، تنها پس از رهایی از بند احزاب است که می‌توان از چه باید کردِ تراز انقلاب سخن گفت؛ چرا که قبل از پرسش از چه باید کرد، باید فاعل و نیروی اجتماعی آن را برساخت.
 
شک نباید کرد که در این چه باید کرد، یگانه تفکر ممکن، گفتمان انقلاب اسلامی است؛ البته در این مدت، زیاد از این عنوان استفاده شده است. بیش و حتی پیش از آنکه در چارچوب گفتمان انقلاب تعمق و تأمل شود، در فعالیت‌های سیاسی از آن استفاده و «خرج» شده است. بخشی از این کاربرد بدون پشتوانه‌ی تولیدی لازم بوده و به نوعی تورم معرفتی منتهی شده است. زیاد «گفتمان انقلاب» گفته شده و کمتر از دلالت‌های تکاملی این گفتمان گفت‌وگو شده است. باید تأمل در مفاهیم و مدلولات بنیادین انقلاب جدی گرفته شود. این مفاهیم همان‌هایی هستند که در نشست‌های راهبردی و در سخنان راهبردی رهبری مرتباً مطرح می­شوند. انقلابی بودن برابر است با پیگیری این مسائل اصلی در هر حوزه. اگر سؤال و مسئله نباشد، ارزش حرف‌ها برابر می‌شود. هر کسی هر وقت اراده کرد با چند فحش به فتنه و انحراف انقلابی می‌شود. باید گفتمان انقلاب را به صورتی تکاملی پی­گرفت.
 
۲٫      چه باید کرد؟ چه کارهایی؟
 
کارهایی که در این دوران جدید می‌بایست انجام دهیم ذیل عنوان جامع بازیابی هویتی و معرفتی و بازسازی اجتماعی حزب‌الله قابل طرح است. این روند معرفتی و اجتماعی را در دو سطح کلان و کاربردی‌تر می‌توان صورت‌بندی کرد.
 
در سطح کلان دو کارویژه‌ی فکری و اجتماعی پیشِ روی ماست.
 
در یک عملیات مهم و کلان فکری، می‌بایست به بازسازی ریشه‌های معرفتی خودمان بیندیشیم. باید مبانی معرفتی یک انسان تراز انقلاب اسلامی را بازخوانی و بازتولید کنیم. اولین کار در این باره بازیابی و بازسازی باورهای انقلابی­مان در بستر معرفت دینی است. بازخوانی برداشت خاصی از اسلام، که مبنای انقلاب اسلامی قرار گرفت، مهم‌ترین پروژه در این زمینه است. انقلاب اسلامی بر اساس برداشت خاصی از اسلام تکوین و تولد یافت. خط امام و انقلاب از دل درگیری این برداشت خاص از اسلام با برداشت‌های متحجرانه و متجددانه بود که راه خود را در تاریخ معاصر پیدا کرد. باید این برداشت خاص از اسلام و پیامد آن گسل‌های معرفتی میان اسلام ناب را با تحجر و مقدس مآبی از یک سو و تجددمآبی از سوی دیگر احیا کرد. این برداشت از اسلام در آثار متفکرین اصیل اسلامی منعکس است. به تعبیر رهبری، چهره‌هایی که «پرچم‌های انقلاب» هستند، باید محور کارهای معرفتی ما در دوران جدید قرار گیرند. ما با بسیاری از این چهره‌ها فقط نسبت سیاسی و خاطره‌انگیز داریم، در صورتی که باید گفتمان انقلاب را از دل بازخوانی آن‌ها فهم و بازتولید کنیم. امامان خمینی و خامنه‌ای در مرکزیت این تفکر نوین اسلامی قرار دارند. چهره‌هایی مانند شهیدان بهشتی، باهنر، مفتح، صدر و امام موسی صدر و مرحوم طالقانی متفکران کلیدی این برداشت از اسلام هستند.
 
مسئله‌ی کلیدی در اینجا این است که ما در کلیت اندیشه و تفکر اسلامی خودمان به این اندیشمندان رجعت کنیم، نه فقط در جنبه‌های سیاسی و روبنایی گفتمانمان. به بیان دیگر، برای بازفهمی و بازخوانی اسلام خاص انقلاب اسلامی سراغ این کارها برویم. آن برداشتی از اسلام، که مبنای انقلاب اسلامی قرار گرفت و به اسلام ناب معروف شد، تفاوتش با اسلام مقدس مآبان فقط در این نبود که به جمع اسلام و سیاست معتقد بود؛ بلکه برداشت متفاوتی از مفاهیم اسلامی داشت، حتی از مفاهیم بنیادین مانند توحید. با بازخوانی این اسلام، بخش عمده‌ای از راه شکل‌دهی به یک انسان تراز انقلاب طی شده است. انسانی که از منظر و زاویه­ی اسلام انقلاب اسلامی با متون اصیل اسلامی مانند قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه‌ی سجادیه آشنا شده باشد؛ به طرز فزاینده­ای جوینده­ی معنویت عارفان مبارزه‌جو، عدالت‌خواه و آزادی‌خواه است. این انسان به طور طبیعی از مسیر اصلی مبارزه به سمت مسائل فرعی منحرف نمی‌شود. یک چنین انسانی در هیچ مرحله‌ای از انقلاب اسلامی متن مسائل اصلی انقلاب و مبارزه در راه این مسائل اصلی را رها نمی‌کند.
 
سطح دیگر این بازسازی معرفتی و دومین «کلان‌کار» فکری ما بازخوانی متن ادبیات امامان خمینی و خامنه­ای است. علاوه بر داشتن نگرش اسلامی بر اساس نگاه اسلام انقلاب، باید به متون اصلی گفتمان انقلاب، به صحیفه‌ی امام (رحمت الله علیه) و اندیشه‌های رهبری توجهی به مراتب تکاملی نشان دهیم. باید برای مفاهیم انقلاب نظام آموزشی ایجاد کرد. انقلاب در هیچ برنامه‌ی رسمی و غیررسمی آموزشی آموزش داده نمی‌شود. صحیفه‌ی امام (رحمت الله علیه) در هیچ یک از برنامه‌های ما «متن آموزشی» نیست، بیانات رهبری هم همچنین. گفتمان انقلاب همان اندیشه‌ای است که ما را به مسائل اصلی می‌رساند.
اگر مسئله‌هایمان فرعی شده بود؛ یعنی باید برداشتمان از گفتمان انقلاب اسلامی را بازسازی کنیم. واقعیت این است که آنچه ما از گفتمان انقلاب مطرح کردیم، نسبت به آنچه هست، ذره‌ای از گفتمان انقلاب بود که بر اساس یک خرده شناخت از گفتمان انقلاب به آن رسیده بودیم. باید صحیفه‌خوانی و خامنه‌ای‌خوانی میان ما یک سنت شود. دورانی را که به صورت مناسبتی و برای تأیید خودمان یا مچ­گیری از مخالفان، یا به صورت موردی و جزئی به صحیفه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه) یا بیانات امام خامنه‌ای مراجعه می‌کردیم، فراموش کنیم.
باید حلقه‌هایی شکل بگیرد که سازمان فکری ما را بنیان‌ها و زیربنای فکری ما را بر اساس اسلام ناب و اندیشه‌های امامان خمینی و خامنه‌ای بازسازی کند. برای آرمان‌خواهی باید بتوان یک آرمان جمعی را شکل داد. آرمانی که بتواند، مبتنی بر آن، کارها را سامان داد و شبکه‌ای از انسان‌ها و مجامع را حول محور یک ادبیات واحد سامان‌دهی کرد. تنها خاستگاه معرفت‌شناختی برای شکل‌دهی و بازتولید مداوم این آرمان، ادبیات امام و رهبری است.
 
در سطح اجتماعی ما نیاز جدی به بازتولید انقلاب اسلامی و آرمان‌هایش در چارچوب جنبش‌های اجتماعی داریم.
 
انقلاب اسلامی محصول خواست‌های تاریخی و فطری همه‌ی مردم بود. معنویت‌خواهی، عدالت‌خواهی و آزادی‌خواهی سه خواست عمومی بود که در همه‌ی سطوح جامعه به مثابه‌ی یک خواست جدی مطرح شده بود. طبیعی بود ما بلافاصله پس از پیروزی انقلاب به همه‌ی آنچه می‌خواستیم نرسیم. ۲۳ بهمن از نظر رسیدن به این سه خواست تفاوت چندانی با ۲۱ بهمن ندارد. تفاوت در نابودی رژیم طاغوت و در توسعه‌ی امکان مبارزه برای این آرمان‌ها در چارچوب نظام اسلامی است. امروزِ ما هم تفاوت ماهوی با ۲۳ بهمن ندارد؛ البته ما به ترازهای بالا و بی‌بدیلی از خواست­های خود رسیده‌ایم، اما این به معنای تعطیلی مبارزه نیست.
مسئله اینجاست که ما می­بایست پس از انقلاب برای تداوم این مبارزه، جنبش‌های اجتماعی را در سطوح کارگری، زنان، معلمان، دانش‌آموزان، هنرمندان و اهالی رسانه و دانشجویان و طلاب بازتولید می‌کردیم. واقعیت این است که بدون این جنبش‌های اجتماعی، رسیدن به بخش عمده‌ای از تراز‌های اهدافی که برای انقلاب اسلامی مد نظر است امکان ندارد؛ مثلاً بخش عمده‌ای از حقوق کارگری مد نظر انقلاب اسلامی و مصرح در قانون اساسی ماهیتی اساساً اجتماعی دارد و بدون یک حرکت و جنبش اجتماعی قابل ایفا نیست.
 
تنها تا حدودی در فضاهای دانشجویی و تولید علم، انقلاب جنبش‌های هم‌بردار با خود را دارد. یک بخش از عدم شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی به دشواری‌های پس از انقلاب (مثل دفاع مقدس) بازگشت می‌کند که عملاً بخش عمده‌ای از جنبش‌های اجتماعی انقلاب (مثل جنبش دانشجویی) را معطوف به خود کرده است؛ هرچند در دفاع مقدس ایدئولوژی انقلاب و اسلام انقلابی بازتولید شد و انقلاب از نظر بازتولید معرفتی پیش رفت.
 
از سوی دیگر پس از انقلاب، پس از قرن‌ها، دولت به عنوان یک پدیده‌ی خارق‌العاده و عجیب به دامن فرهنگ و ایدئولوژی اسلامی بازگشته بود و ما فکر می‌کردیم همه چیز «دولت» است. برای ما به نوعی جامعه و دولت مساوی بودند. کتاب‌های اول انقلاب را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم نوشته شده: «فقه اجتماعی» و مرادش «فقه دولت» است. در سطح نخبگان، دولت مساوی بود با جامعه و این «دولتی کردن همه‌ی امور» مانع عمده‌ای در مسیر بازتولید جنبش‌های اجتماعی هم‌بردار و معطوف به انقلاب اسلامی است؛
اما دلیل مهم‌تر آن باز می‌گردد به نوعی محافظه‌کاری ساختاری ریشه‌دوانده در اندیشه‌ی حزب‌الله به عنوان نیروی معطوف به انقلاب؛
به هر حال این بدیهی است که وقتی نیروی نیمی از جمعیت جامعه در چارچوب جنبش اجتماعی زنان در راستای آرمان‌های انقلاب تلاش نکنند، بسیاری از آرمان‌های انقلاب زمین می‌ماند یا مثلاً کافی است به مفهوم عدالت کارگری مد نظر آرمان‌های انقلاب اسلامی توجه داشته باشیم، این بدیهی است که بدون وجود یک جنبش کارگری پویا این عدالت تحقق نمی‌یابد، چرا که اساساً بخش عمده‌ای از آن کاملاً «اجتماعی» است نه دولتی و حاکمیتی (و این بخش اجتماعی و مناسبات تحقق این عدالت با خصوصی‌سازی‌های گسترده‌ی کنونی به شدت هم در حال افزایش است)؛ بازتولید این جنبش‌های اجتماعی و پیوند و هم‌افزایی‌شان با هم لازمه‌ی تحقق تکاملی انقلاب است و باید راهبرد اجتماعی کلان و اصلی برای نیروهای انقلاب در دوران کنونی باشد.
ما در فهم انقلاب و ۲۲ بهمن دستاوردهایی داشته‌ایم و به شناخت‌های روشنی رسیده­ایم، اما آن‌چنان که باید ۲۳ بهمن را نفهمیدیم. گاهی فکر کرده‌ایم ۲۳ بهمن و همه‌ی روزهای پس از ۲۲ بهمن صرفاً برای «حفظ» ۲۲ بهمن است و همین نگاه محافظه‌کارانه است که حزب‌الله، این موتور محرکه‌ی انقلاب، را از بازتولید حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی برای تحقق تکاملی انقلاب بازداشته است.


پ.ن: این یادداشت، برش سوم از نوشته ای مفصل ترست که پیش از این در یک پایگاه تحلیلی منتشر شده است.(+)
بخش اول و بخش دوم این نوشته
یادداشت مرتبط: نظام مسئله شناسی حزب الله
انتشار این قسمت های قبلی این سلسله یادداشت و بازنشر آن در دیگر تارنماها، همان طور که انتظار می رفت، انتقاداتی را بر انگیخته است. امیدوارم در آینده بتوانم در جهت رفع برخی سوءتفاهم های توضیحاتی را جمع بندی و منتشر کنم.