به گزارش پایگاه اطلاع رسانی عروج؛ پایگاه گرافیکی عمارها منتشر کرد؛ این طرح هم گرچه ساده، تقدیم به امام حاضر و ناظر بر اعمالم. ان شاء الله که با اعمالمون باعث ناراحتی امام زمانمان نشویم و منتظر خوبی باشیم و زمینه ظهورشان را فراهم کنیم. امام مهدی (عج) : فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا […]
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی عروج؛ پایگاه گرافیکی عمارها منتشر کرد؛
این طرح هم گرچه ساده، تقدیم به امام حاضر و ناظر بر اعمالم.
ان شاء الله که با اعمالمون باعث ناراحتی امام زمانمان نشویم و منتظر خوبی باشیم و زمینه ظهورشان را فراهم کنیم.
امام مهدی (عج) :
فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُم.
علم ما به شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست . (بحارالانوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۷۵)
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
***
*******
از میان علماى عصر غیبت کبرى، کمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پایه سیدبن طاووس قدس سره مىرسد که واسطه او با امام عصر خویش بسیار خصوصى و داراى اسرار بسیارى بوده است(۱) ؛ شخصیتى که آنقدر به امام عصرعلیه السلام خویش قرب روحى و معنوى پیدا کرد که امام زمانعلیه السلام او را فرزند خویش نامید.(۲) وى داراى مکاشفات، مشاهدات و رؤیاهاى صادقه و تشرفات بسیارى بوده که هر یک از آنها بازگو کننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است که به وضوح مىتوان عنایات امام عصر ارواحنافداه را به این شخصیت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضیه زیر است که خود صداى دلرباى امام عصر خویش را شنیده است که آن عزیز دست به دعا بلند کرده و براى شیعیان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در این باره مىگوید:
در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه این مناجات را شنیدم که مىفرمود: خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کردهاى ؛ آنها گناهان بسیارى با اتکا بر محبت ما و ولایت ما کردهاند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کردهاى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(۳)
آن عارف کامل در فرازى از کتاب ارجمند مهج الدعوات، پیرامون لطفى دیگر از امام عصر خویش مىفرماید:
در شب چهارشنبه، سیزدهم ذى قعده، سال ۶۳۸ در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرین امام معصوم، حضرت قائمعلیه السلام را شنیدم که براى دوستانش دعا مىکرد و عرضه مىداشت:… خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چیرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(۴)
پی نوشتها : ۱) محدث نورى در مستدرک الوسائل در این باره یم گوید:«از برخى فرازهاى کتاب ابن طاووس خصوصاً کشف المحجه ایشان ظاهر مىشود که باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله علیه باز بوده»؛ مستدرک، ج ۳، ص ۴۹۹٫ ۲) تشرف «اسماعیل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج ۵۲، صص ۶۱-۶۴٫ ۳) نجم الثاقب، ص ۲۹۶٫ ۴) مهج الدعوات، ص ۳۶۸٫
دانشمند فرزانه، علامه میرجهانى (قدس سره الشریف)، بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار پدرش به اصفهان بازگشت و به نشر معارف و فضائل اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم الصلاه و السلام) پرداخت و بعد از فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گردید و در آنجا ساکن شد. در این بین مدتى به کسالت نقرس، سیاتیک و عرق النساء، مبتلا شده بود و چندین سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود؛ ولى اصلاً بهبودى حاصل نشده بود، تا اینکه خود ایشان مىفرمود: «بعضى از دوستان آمدند و مرا به شیروان بردند و در مراجعت، در قوچان توقف کردیم. روزى به زیارت امامزادهاى که در خارج شهر قوچان و معروف به «امامزاده ابراهیم» است رفتیم و چون هواى لطیف و منظره جالبى داشت، رفقا گفتند: «ناهار را در اینجا بمانیم، خیلى خوب است.» گفتم: «عیبى ندارد.» پس آنها مشغول تهیه غذا شدند و من گفتم: براى تطهیر به رودخانه مىروم. گفتند: راه قدرى دور است و براى درد پاى شما، مشکل است. گفتم: «آهسته آهسته مىروم» و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم و در کنار رودخانه نشستم و به مناظر طبیعى نگاه مىکردم. ناگهان دیدم شخصى که لباس نمدى چوپانى در بَر داشت آمد و سلام کرد و گفت: آقاى میرجهانى! شما با اینکه اهل دعا و دوا هستى، هنوز پاى خود را معالجه نکردهاى؟! گفتم: تاکنون که نشده است. گفت: آیا دوست دارى (یا مایل هستى) من درد پایت را علاج کنم؟ گفتم: البتّه! پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوى کوچکى در آورد و اسم مادر مرا پرسید (یا بُرد) و سر چاقو را به موضع درد گذاشت و به پائین کشید، تا به پشت پا آورد و فشارى داد که بسیار متألم شدم. آخ گفتم. چاقو را برداشت و گفت: برخیز خوب شدى. خواستم مانند همیشه با کمک عصا برخیزم، عصا را از دست من گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است؛ برخاستم ایستادم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید؟ فرمود: من در همین قلعهها هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: من کجا خدمت شما برسم؟ فرمود: تو آدرس مرا نخواهى داشت؛ ولى من منزل شما را مىدانم و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضى باشد، خودم نزد تو خواهم آمد و رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصا کو؟ گفتم: آقا را دریابید! هر چه تفحص کردند، اثرى از او نیافتند.»
به نقل از: محمد رضا بافقى اصفهانى – عنایات حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب – نصایح قم – چاپ اول ۱۳۷۹ – ص ۱۸۴و ۱۸۵٫
عنایات امام مهدىعلیه السلام به ملاّاحمد مقدس اردبیلىرحمه الله[متوفاى ۹۹۳ ه. ق] از دیگر علمایى که داراى مقامات والاى معنوى و روحى بوده و داراى ارتباط روحى و ملاقات حضورى با امام عصرارواحنافداه بوده است و سوالات خویش را بدون هیچ مانعى با آن نور مقدسعلیه السلام در میان گذارده و جواب دریافت مىنموده است ؛ آیتالله ملاّاحمد مقدس اردبیلىقدس سره است ؛ شخصى که در عصر غیبت کبرى تشرفات بسیارى به محضر آن حضرت داشته است و خود مستقیماً از آن امامعلیه السلام بهرهمند مىشده است؛ از میان تشرفات بسیار ایشان، تشرف زیر است که خود نشانه مقام والا و عظمت روحى و روحانى آن عالم بزرگوار است: سید میرعلاّم تفرشى که از شاگردان فاضل مقدس اردبیلى است، مىگوید: شبى در صحن مقدس امیرالمؤمنینعلیه السلام راه مىرفتم؛ پاسى از شب گذشته بود ؛ ناگاه شخصى را دیدم که به سمت حرم مطهر مىآید. من نیز به سمت او رفتم ؛ وقتى نزدیک شدم، دیدم استاد ما ملاّاحمد اردبیلى است. خود را از او مخفى کردم تا آنکه نزدیک در حرم رسید و با اینکه در بسته بود، باز شد و مقدس اردبیلى داخل حرم گردید. دیدم مثل اینکه با کسى صحبت مىکند. بعد از آن بیرون آمد و در حرم بسته شد. به دنبال او به راه افتادم ؛ به طورى که مرا نمىدید تا آنکه از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه رفت. وارد مسجد جامع کوفه شد و در محرابى که حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام شربت شهادت نوشیدهاند، قرار گرفت؛ دیدم راجع به مسئلهاى با شخصى صحبت مىکند و زمان زیادى هم طول کشید. بعد از مدتى از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نیز من به دنبالش مىرفتم تا نزدیک مسجد حنانه(۷) رسیدم. در آنجا سرفهام گرفت ؛ به طورى که نتوانستم خودم را نگه دارم. همین که صداى سرفه مرا شنید، متوجه من شد و فرمود: آیا تو میرعلاّم هستى؟ عرض کردم: بلى. فرمود: اینجا چه کار مىکنى؟ گفتم: از وقتى که داخل حرم مطهر شدهاید تا الان با شما بودم ؛ شما را به حق صاحب این قبر (امیرالمؤمنینعلیه السلام) قسم مىدهم اتفاقى را که امشب پیش آمد، براى من بگویید. فرمود: مىگویم، به شرط آنکه تا زندهام آن را به کسى نگویى. من هم قبول کردم و با ایشان عهد و میثاق بستم ؛ وقتى مطمئن شد، فرمود: بعضى از مسائل بر من مشکل شد و در آنها متحیر ماندم و در فکر بودم که ناگاه به دلم افتاد به خدمت امیرالمؤمنینعلیه السلام بروم و آنها را از حضرتش بپرسم ؛ وقتى که به حرم مطهر آن حضرت رسیدم، همان طورى که مشاهده کردى، در بر روى من گشوده و داخل شدم ؛ در آنجا به درگاه الهى تضرع نمودم تا آن حضرت جواب سوالاتم را بدهند؛ در آن حال صدایى از قبر شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس ؛ زیرا او امام زمان تو است. به نزد محراب مسجد کوفه آمده و آنها را از حضرت حجتعلیه السلام سوال نمودم ؛ ایشان جواب عنایت کردند و الان هم بر مىگردم.(۸) با بررسى حالات علماى گذشته، خواهیم دید که علماى ربانى که مرتبط با امام عصرشان بوده و مورد عنایات آن جناب بودهاند بسیارند، از آن جمله مىتوان به علمایى همچون: شیخ انصارى، حاج ملاّ آقاجان زنجانى، آیتالله شیخ محمد کوهستانى، آیت الله بافقى، آیت الله بهاءالدینى و… قدس سرهم اشاره نمود که با بررسى زندگى سراسر معنویت آنها مىتوان عنایات خاص امام عصرارواحنافداه را در زندگى آنها مشاهده نمود.
………………………………
۵) فوائد الرجالیه، مقدمه ۳۸ و ۳۹٫ ۶) برکات حضرت ولى عصرارواحنافداه، ص ۴۰؛ به نقل از العبقرى الحسان، ج ۲، ص ۹۹٫ ۷) مسجدى است که دیوارش خم شده است و علت آن این است که وقتى جنازه امیرالمؤمنین علیه السلام را براى دفن در نجف اشرف، از آنجا عبور مىدادند، دیوار این مسجد، روى ارادت به آن حضرت خم شد. ۸) برکات حضرت ولى عصر(ع)، صص ۳۷ و ۳۸، به نقل از کتاب العبقرى الحسان، ج ۲، ص ۶۴٫
یکى از علماء بزرگ که بارها امام مهدى (علیهالسلام) را ملاقات نموده، حضرت آیه اللّه سیّد ابوالحسن اصفهانى (۱۳۶۵ ۱۲۸۴ ه.ق) مىباشد. مهاجرت سید ابوالحسن اصفهانى به ایران وى پس از فوت آیه اللّه حاج سیّد محمّد کاظم یزدى به مقام مرجعیّت رسید. در سال (۱۳۴۱ ه.ق) به دلیل مخالفت با سیاستهاى دولت استعمارگر انگلیس، از طرف دولت عراق به همراه عدهاى از علماى بر جسته دیگر تدریجاً به ایران تبعید گردیدند. عظمت و محبت ایشان در قلوب مردم به اندازهاى بود که علاوه بر استقبالى باشکوه از ایشان، در روز دوم اقامتشان، شاه وقت ایران شخصاً به همراه جماعتى از اعضاء هیئت دولت و نمایندگان مجلس به محضر ایشان شرفیاب گردیده و اظهار علاقه و ارادت نمودند. هم چنین به مدت ۸ ماه سکونت در شهر مقدس قم، مردم از دور و نزدیک براى زیارت ایشان به خدمتشان مشرف مىشدند.(۱)
مقام مرجعیت و معنوى سید ابوالحسن اصفهانى گرچه آیه اللّه اصفهانى ملاقاتهایى با امام عصر (علیهالسلام) داشتهاند لکن ما در اینجا به ذکر تشرف یکى از علماء که بسى بیشتر از ملاقات مستقیم خود ایشان با حضرت، درجه و مقام یشان رامشخص مىکند اکتفاء مىنماییم.
جناب حجه الاسلام و المسلمین حاج سیّد محمّد مهدى مرتضوى لنگرودى که از علماء و نویسندهگان مشهور مىباشد، این واقعه را بدون واسطه از مرحوم آیه اللّه شیخ عبدالنبى اراکى شنیدهاند و چنین نقل مىنماید: «روزى آیه اللّه اراکى براى دیدن مرحوم پدرم به منزل ما آمدند، در ضمن ملاقات، آقاى اراکى به پدرم گفت: شما از طرز تفکر ما نسبت به آیهاللّه سیّد ابوالحسن اصفهانى تا اندازهاى با اطلاع بودید و مىدانستید که ما نه تنها براى ایشان ترویج نمىکردیم بلکه در مجامع علماء و فضلاء درباره ایشان مىگفتیم که ما از آیه اللّه اصفهانى آنقدر کمتر نیستیم که ترویج مرجعیّت شان را بنماییم. پدرم گفتار ایشان را تصدیق نموده و گفتند: بله، شما چنین ادعایى مىکردید، ولى در واقع به مراتب از ایشان کمتر بودید حتّى مىتوانم بگویم قابل مقایسه با ایشان نبودید». آیه اللّه اراکى گفتند: به هر حال امروز مىخواهم عظمت و شخصیّت آیه اللّه اصفهانى را براى شما بیان نمایم: یک روز در نجف اشرف مشهور شد که یک نفر مرتاض هندى که از راه حق، ریاضت کشیده و به مقاماتى رسیده، به نجف اشرف آمده است. فضلاء و علماء به دیدار او مى رفتند؛ از جمله من هم رفتم و به وى گفتم: آیا در مدت ریاضت خود دستورى به دست آوردهاید که بوسیله آن بتوان به محضر امام زمان (علیهالسلام) شرفیاب شد. او گفت: بله، من یک دستور که تجربه هم شده دارم و آن چنین است که: شخص بایستى با طهارت بدن و لباس به بیابانى برود و جایى را انتخاب نماید که محل رفت و آمد نباشد، بعد با حالت وضوء رو به قبله بنشیند و خطى دور خود بکشد و اذکارى را بگوید پس از اتمام این اذکار، هر کس نزد این شخص بیاید خود آقا امام زمان (علیهالسلام) است. من هم به بیابان سهله رفتم و همان اعمال را انجام دادم. همین که تمام شد، سیدى را که عمامّه سبزى داشت، دیدم به من فرمود:بمن چه نیاز دارید؟ من فوراً در جواب گفتم: به شما نیازى نیست. آن آقا فرمودند: شما ما را خواستید که به اینجا بیاییم. من گفتم: شما اشتباه مىکنید، من شما را نخواستم. آقا فرمودند: ما هرگز اشتباه نمىکنیم. حتماً شما ما را خواستهاید که به اینجا آمدهایم وگرنه ما در اقطار دنیا کسانى را داریم که در انتظار ما بسر مىبرند، ولى چون شما زودتر این درخواست را کردهاید اول به دیدار شما آمدهایم ؛ تا حاجت شما را بر آورده، آنگاه به جاى دیگر برویم. گفتم: اى آقاى سیّد، من هر چه فکر مىکنم، مىبینم با شما کارى ندارم شما مىتوانید به نزد آن کسانى که شما را مىخواهند بروید من در انتطار شخص بزرگى بسر مىبرم آن آقا لبخندى بر لبانش نقش بست و از کنار من دور شد، چند قدمى بیش دور نشده بود که این مطلب در خاطرم خطور کرد که نکند این آقا حضرت مهدى (علیهالسلام) باشند، به خودم گفتم: شیخ عبد النبى! مگر آن مرتاض نگفت، هر کس بعد از انجام اعمال نزد تو آمد خود حضرت است، تو هم که غیر از این سیّد کسى را ندیدهاى حتماً خود حضرت هستند. فوراً به دنبالش روان شدم امّا هر چه تلاش کردم، نرسیدم، ناچار عبا را تا کردم و زیر بغل قرار دادم و نعلین را هم به دستم گرفتم و با پاى برهنه دوان دوان مىرفتم ولى با آنکه سیّد آهسته مىرفت من به ایشان نمىرسیدم. در اینجا یقین کردم که آن سیّد بزرگوار آقا امام زمان (علیهالسلام) مىباشند. بعلت دویدن زیاد خسته شدم مقدارى استراحت کردم ولى چشمانم را از حضرت برنداشتم تا ببینم آقا به کدامیک از خانهها که از دور نمایان شده بود مىروند تا من هم همانجا بروم و از همان دور دیدم که وارد یکى از خانهها شدند پس از رفع خستگى به آنجا رفتم، درب منزل را زدم، شخصى آمد و گفت: چکار دارید؟ گفتم: سیّد را مىخواهم گفت: سیّد نیاز به اذن دخول دارد، صبر کن بروم تا براى شما اجازه بگیرم رفت و پس از چند لحظه آمد و گفت: آقا اجازه فرمودند، وارد شدم دیدم همان سیّد روى تخت کوچکى نشسته، سلام کردم و حضرت جواب مرحمت کردند و فرمودند بیایید روى تختبنشینید، من اطاعت کردم و روبروى حضرت نشستم. بعد از احوالپرسى مىخواستم مسائلى را که برایم مشکل بود سئوال کنم، هر چه فکر کردم یادم نیامد بعد از مدتى دیدم آقا در حال انتظار هستند خجالت کشیدم و با شرمندگى تمام عرض کردم: آقا اجازه مرخصى مىفرمایید، فرمود: بفرمایید، از آنجا خارج شدم. هنوز چند قدمى راه نرفته بودم که آن مسائل به یادم آمد به خود گفتم من با این همه زحمت به اینجا رسیدهام و نتوانستهام از آقا استفادهاى بنماایم باید خجالت را کنار گذاشته و مجدداً درب خانه را بزنم، درب را کوبیدم همان شخص آمد به او گفتم: مىخواهم دوباره خدمت آقا برسم، وى گفت: آقا نیست. گفتم: دروغ نگو، من براى کلاّشى نیامدهام، مسائل مشکلى دارم مىخواهم بوسیله پرسش از آقا برایم حل گردد. او گفت: چگونه نسبت دروغ به من مىدهى؟ استغفار کن من اگر قصد دروغ کنم هرگز جایم در اینجا نخواهد بود ولى این مطلب را اجمالاً بدان که این آقا مثل افراد دیگر نیستند، این امام والا مقام که در مدت ۲۰ سال افتخار نوکرى ایشان را دارم، براى یک مرتبه هم زحمت درب بازکردن را به من ندادهاند. گاهى مشاهده مىکنم بر روى تخت نشستهاند و مشغول عبادت یا ذکر و گاهى مشاهده مىنمایم که تشریف ندارند ولى صداى مبارکشان به گوش مىرسد و گاهى ابداً، در خانه نیستند و برخى اوقات پس از گذشت چند لحظه مجدداً مى بینم که برروى تخت مىباشند و گاهى سه روز یا ده روز و یا تا چهل روز مىبینم که تشریف ندارند، کارهاى این آقاى بزرگوار با دیگران فرق دارد. گفتم: معذرت مىخواهم، از این نسبتى که دادم استغفار مىکنم امید است که مرا ببخشید، گفت: بخشیدم. گفتم: آیا راهى هست براى این که مسائل من حل شود؟ گفت: آرى، هر وقت آقا امام زمان (علیهالسلام) در اینجا تشریف ندارند، نائبشان در اینجا ظاهر مىگردد و براى حل جمیع مشکلات آمادگى دارد. گفتم مىشود خدمتشان رسید؟ گفت: بله وارد شدم دیدم جاى آقا امام زمان (علیهالسلام) آیهاللّه سیّد ابوالحسن اصفهانى نشسته است، سلام کردم و ایشان جواب دادند. بعد لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ گفتم الحمد للّه. سپس مسائل خود را یکى پس از دیگرى مطرح کردم و ایشام بدون تأمل جواب آنها را با آدرس بیان مىکرد و جوابها کاملاً قانع کننده بود. بعد از تمام شدن سؤال و جوابها دستش را بوسیدم و از خدمتش مرخص گردیدم. همینکه بیرون آمدم با خود گفتم: آیا این آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى بود یا شخص دیگر ى به شکل و قیافه ایشان؟ لذا شک داشتم و با خود گقتم: براى بر طرف شدن شک بایستى به منزل ایشان در نجف بروم و همان سؤالها را بپرسم، اگر غیر از آن جوابها را داد معلوم مىشود که ایشان سیّد ابو الحسن نبوده و الّا خودشان بودهاند. به نجف که رسیدم سریعاً به منزل ایشان رفتم پس از سلام و جواب سلام، همانگونه که آنجا لبخندى زده بود، لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ و سپس سؤالها را مطرح کردم و ایشان به همان صورت بدون کم و زیاد جواب دادند، بعد فرمودند: حالا یقین کردى و تردیدت بر طرف شد؟ گفتم: اى آقاى بزرگوار بله. وقتى که پس از بوسیدن دستش خواستم خارج شوم به من فرمود: در حال حیاتم راضى نیستم این جریان را براى کسى نقل کنى امّا پس از مرگ مانعى ندارد.(۲)
نمونه دیگر از مقامات معنوى ایشان آرى! مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانى از چنان تقوا و وارستگى برخوردار بود که وقتى فرزند برومندش سیّد حسن شهید شد، نه تنها صبر نمود بلکه به قاتل وى عفو و ترحّم روا داشت، سپس وقتى خواست از امر زعامت مسلمین کنارهگیرى کند و درب منزب خویش را ببندد نامهاى (توقیع) از ناحیه حضرت مهدى (علیهالسلام) توسط یکى از افراد موثّق بنام شیخ محمّد کوفى شوشترى که مکرراً مفتخر به ملاقات حضرت گردیده است، به دستشان رسید که حضرت به او فرموده بودند: «ارخص نفسک و اجعل مجلسک فى الدهلیز … نحن ننضرک» یعنى «از اتاق خصوصى بیرون بیا و در راهرو منزل بنشین تا به آسانى در دسترس عموم مردم باشى و به حل مشکلات و دستگیرى از آنان بپرداز (و در مقابل مسائل و خطرات احتمالى نگران نباش زیرا) ما تو را یارى مىکنیم».(۳)
………………………………………………………….
۱) محمّد شریف رازى، گنجینه دانشمندان، اسلامیه تهران، ۱۳۵۲ (ه.ش)، ج ۱، ص ۲۱۶، ج ۳، ص۸۱٫ ۲) احمد قاضى زاهدى، شیفتگان حضرت مهدى (علیهالسلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، (۱۳۷۳ ه.ش)، ج ۱،ص ۱۱۵٫ ۳) محمّد شریف رازى، گنجینه دانشمندان، اسلامیه تهران، ۱۳۵۲ (ه.ش)، ج ۱، ص ۲۱۸٫ ۴) احمد قاضى زاهدى، شیفتگان حضرت مهدى (علیهالسلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، ۱۳۷۳ ه.ش، ج ۱، ص ۱۲۲٫