خاطره ای از زنده شدن شهید/ مسجد جزایری اهواز پایگاه اعزام نیرو به جبهه بود

سیدمحمدمهدی سیدموسوی از جانبازان دفاع مقدس که در طی سالهای دفاع مقدس به همراه برادران خود در صحنه مبارزه با رژیم بعثی حضور داشته و همان روحیات و ارزشهای دهه 60 را همچنان با خود به یدک می کشد.

به گزارش عروج از اهواز؛ دفاع مقدس گنجینه ارزشمندی است که باید بتوانیم از این گنج برای پیشرفت کشور و رشد معنویت بهره بگیریم. انقطاع نسلی و دور شدن از ارزشهای انقلاب اسلامی و حساسیت زدایی از ارزشهای الهی برنامه و طراحی دشمن است که بتواند انقلاب را از ارمانهای الهی خالی کند و زمینه سلطه و استحاله فرهنگی را فراهم سازد.

رزمندگان و ایثارگران گنجینه گوهر باری هستند که باید بتوانیم از این ارزشها برای بسط فرهنگی انقلاب بهره مند شویم. احترام و تکریم این قشر مهم و فرهنگی می تواند زمینه ترویج اخلاقیات در جامعه باشد. کربلای چهار یکی از عملیات های مهم و پر حرف و حدیث در تاریخ دفاع مقدس است.

برای همین منظور گفت وگویی را با سیدمحمدمهدی سیدموسوی جانباز دوران دفاع مقدس که در عملیات کربلای چهار به این مقام نائل آمده است، انجام دادیم.

۴ مرحله به جبهه عازم شدم/فاو و شلمچه حضور داشتم

بنده در یک خانواده مذهبی و از سادات جزایری در اهواز به دنیا آمدم. از وقتی چشم گشودیم در این شهر اهواز زیست کردیم و گوشه گوشه این شهر بویژه در دفاع مقدس برای ما یادآور خاطراتی است. چهار بار عازم جبهه شدم و در طول سال های ۶۲ و ۶۳ و ۶۵ و ۶۷ به جبهه اعزام شدم >محل اعزام هم از طرف بسیج سپاه بوده که به مناطق تنگه چذابه ، جزایر مجنون ، فاو ، شلمچه و فکه اعزام شدم .

حضور خانوادگی در جبهه/حضور همزمان ۳برادر در جبهه

جوانان و نوجوانان همسن ما در آن دوره، واقعا برای یک هدف اصلی وارد جبهه می شدند، آنهم دفاع از اسلام و لبیک به ندای رهبری کبیر انقلاب. البته دفاع از خاک و مهین عزیزمان هم بود و ما بچه ها بویژه در اهواز نمی توانستیم نسبت به حضور نیروهای صدام بی تفاوت باشیم. جبهه و دفاع از اسلام در همه خانواده ها موج می زد و به طوری که من ۳ برادر داشتم که گاها در برخی عملیات ها هر سه همزمان بودیم.

پدر و مادرهای ما مشوق اصلی بودند و البته والدین در پشتیبانی از جنگ نقش کلیدی داشتند و جای تقدیر دارد.

گردان نیروهای اهوازی بیشتر کربلا و جعفر طیار بود. من در عملیات خیبر ( عملیات ایذایی منطقه چذابه بستان ) ، کربلای چهار (اروندرود جزیره سهیل) و کربلای پنج (شلمچه) حضور داشتم . همگی اعزام ها از طرف بسیج بوده و خدمتمان در گردان های کربلا ، جعفر طیار ، تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) و تیپ امام حسن(ع) بود. مجروح شدن در عملیات کربلای ۵ عملیات کربلای چهار برای من پر خاطره تلخ و شیرین است. در عملیات کربلای ۴ براثر موج انفجار از ناحیه پاها در رودخانه اروند و بستری در نقاهتگاه سیدالشهدا در گلف آسیب دیدم.

یک خاطره ای را میخواهم تعریف کنم و خیلی بر ما و فامیل سخت گذشت خبر مفقودن شدن پسر دایی م بود.این مسئله در عملیات کربلای چهار اتفاق افتاد و ما باهم در یک گردان و گروهان و دسته بودیم و با چشمان خودم مشاهده کردم که سربازان عراقی بالای سر پسر دایی م حلقه زده بودند. در این گیر و دار ما از صحنه عقب نشینی کردیم و من تصور کردم که عراقی ها کشتند و با این تصور به خانه امدم و تا رسیدم دایی م جویایی احوال پسرش شد که صادقانه همه چیز را گفتم که همه زدیم زیر گریه. به خیال اینکه دیگر شهید شده است. خبر شهادت ایشان را خودم به دایی عزیزمان دادم.

این گذشت و در این مدت چندبار برای پسردایی م مراسم ترحیم گرفتند و این مفقودی چهارسال طول کشید که یکهویی دیدیم سال۶۹ اسم ایشان در لیست اسرا است و در زمان تبادل اسرا به ایران برگشتند. مثل اینکه در آن مقطع صدام دنبال افزایش تعداد اسرا برای وزن کشی با ایران بوده و برای همین همه را اسیر می کردند.

از دوستان جا ماندن و از رفقا دور بودن تلخ ترین بخش ماجراست.

من تقریبا با اکثر شهدای مسجد جزایری اهواز آشنا و دوست بودم ولی عمدتا بیشتر با شهدایی که همسن و یا هم مسجدی بودیم مانند شهدای عزیز عبدالرحمن و عدنان فریدی فر و شهید عزیز علی گازرپور و شهید عزیز علیرضا نیله چی و روحانی شهید مرتضی صالح زاده محشور بودیم و خاطرات زیادی از این شهدا داریم. من با شهید عدنان فریدی فر در کربلای چهار و شهید علی گازرپور در کربلای پنج در یک گروهان بودیم.

انتهای پیام/