بیان ناگفته هایی از شهید شیخ هشام صمیری از زبان فرزندان

شهيد عزيز ما به بزرگترين پيروزي دست يافت؛ يعني رسيدن به شهادت و هدف ايشان از بين بردن وهابيت بود؛ برنامه ريزي ها و سطح فكري وسيع ايشان از منطقه شروع شده و براي از بين بردن وهابيت در جهان برنامه داشت.

شهدا شمع محفل بشریتند. این سخن پر مایه امام خمینی(ره) مسؤلیت همگان را نسبت به شهدا دو چندان می سازد؛ زیرا باید همواره یاد این شهدا که روشنی بخش راه انسان و انسانیت هستند، زنده بماند و راهشان ادامه یاد. رهبر فرزانه انقلاب اسلامی نیز در کلامی گهر بار فرمودند: «امروز زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست». در همین راستا با توجه به فرا رسیدن سالروز شهادت حجت الاسلام و المسلمین شیخ هشام صیمری، از روحانیان مبارز اهواز که به دست عاملان وهابیت به درجه رفیع شهادت رسید، به سراغ خانواده این شهید رفتیم؛ خانواده ای که هم چنان داغ از دست دادن پدر را به همراه دارند؛ اما با سربلندی و افتخار در جامعه زندگی می کنند و مورد احترام همگان هستند. در ادامه گفت و گویی که با فرزندان شهید صمیری انجام شده است تقدیم حضورتان می شود:

 

با توجه به اینکه ایشان در دفاع از مبانی اسلامی و اهل بیت(ع) تلاش می کرد و بر نقطه ای که دشمن و وهابیت حساس بود دست گذاشت، از فعالیت های ویژه ایشان مطالبی را بفرمایید.

ایشان به ویژه اواخر عمر خود تلاش می کردند کتب متفکران مسلمان و همچنین کتب شهید مطهری که دیدگاهی خاص در مسائل حکومت اسلامی داشتند بسیار مطالعه کنند. این شهید بزرگوار در زمینه های گوناگون تحقیقی خود، یادداشت های بسیاری دارند که در آینده آنها را جمع آوری و منتشر خواهیم کرد. کتابی هم که در اواخر عمر ایشان از او چاپ شده موجود است.

 

چه شد که ایشان وارد میدان مبارزه با جریان های انحرافی به ویژه وهابیت شدند؟

شهید صمیری در این منطقه مشاهده می کرد که روزانه برضد شیعه حجم بسیاری از تبلیغات وهابیت به سوی جامعه به ویژه جوانان سرازیر می شد؛ از این رو با شناخت درست از نقشه های دشمن راه اندازی آیین های اعیاد و وفیات ائمه هدی(ع) به ویژه شهادت حضرت فاطمه(س) را در منطقه آغاز کردند.

وی در پاسخ به مباحثی که سلفی ها به امام علی(ع) نسبت می دادند فعالیت می کرد و در مسأله عاشورا، حماسه حسینی را مانند خاری در چشم دشمنان فرو می کرد و مراسم ماه محرم را در منطقه با شکوه تر از گذشته برگزار می کردند.

او با عشق و علاقه خاصی که به اهل بیت(ع) داشت، تلاش می کرد مردم را نیز بر این موضوعات متمرکز کند و با توجه به نیاز جوانان جلسات پرسش و پاسخ تشکیل می داد و از این طریق سطح علمی آنها را درباره مبانی دینی و اسلامی بالا می برد.

شیخ هشام صیمری هر کتابی را که درباره اهل بیت(ع) و مسأله آسیب شناسی وهابیت می دید، مطالعه می کرد و ما می دیدیم که ایشان شب‎ها از ساعت ۱۲ تا صبح به مطالعه مشغول بودند.

در طول روز برنامه های بسیاری داشتند اما از مطالعه غافل نشده و از مطالبی که مطالعه می کردند، یادداشت برداری می کردند؛ به طوری که امروز بی نهایت یادداشت از پدر در موضوعات گوناگون داریم و خود من نیز در تحقیقات دانشگاه به یادداشت های ایشان استناد کردم.

 

چگونه شیخ شهید تصمیم گرفت قم را ترک کرده و به مناطق محروم اهواز سفر کند؟

وی پیش از آنکه به اهواز سفر کند و مستقر شود، فعالیت های بسیاری در این شهرستان داشت.

مشخص است کسی که با آن عشق و علاقه نسبت به اهل بیت(ع) فعالیت می کند و نیاز منطقه را می بیند، بیشتر از خود مایه گذاشته و توان بیشتری برای برطرف کردن نیاز معنوی مردم صرف می کند.

حضور یک روحانی در منطقه، گسترش فعالیت های اسلامی را در بر دارد و این که مردم نیز خواستار حضور او بودند. نیاز به روحانی ای که ضعف منطقه را تشخیص داده و درصدد رفع آنها بر آید بسیار محسوس بود و به این دلایل تصمیم گرفتند که به اتفاق خانواده به اهواز نقل مکان کنند.

 

خصوصیت و نکته اخلاقی بارز از ایشان در خانه چه بود؟

وجود پدر در خانه، گرمی و روشنایی خانه است. پدر همیشه دارای یک جدیت و ابهت ویژه ای در خانه بود؛ در حالی که صمیمیت خاصی نیز با خانواده داشت. او خانه را با ابهت و در کنار صمیمیت و محبت اداره می کرد.

ایشان طوری برنامه های خود را تنظیم می کردند که هر چند تا دیر وقت بیرون از خانه فعالیت می کردند؛ اما همواره در اولین فرصت به ویژه آخر هفته ها برای تفریح به خارج از خانه می رفتیم و سالی یکبار نیز به حرم امام رضا(ع) مشرف می شدیم. هرگز این نکته و کمبود ایشان در خانه احساس نشد. ایشان تلاش می کردند وظیفه خود را در خانه انجام دهند.

 

بسیار سخت است، اما درباره لحظات اولیه شهادت ایشان بفرمایید.

این اتفاق برای ما تا امروز هم ناباورانه است! برخی اتفاقات در زندگی انسان رخ می دهد که به مرور زمان نه از سختی آن کاسته می شود و نه از تلخی آن.

ما صدای تیر را شنیدیم؛ اما هم چنان در منزل منتظر بودیم که ایشان سر سفره شام حاضر شوند؛ اما لحظاتی نگذشت که فضای خانه متشنج شد. بیش از همه، پدر بزرگم در شوک بود که بیرون درب حیاط خانه، حادثه را با چشم خود دید و این حادثه برای او بسیار سخت تمام شد.

هر کس بدون هدف در تب و تاب بود و بی هدف حرکت می کرد و نمی دانستیم که پدر شهید شده است؛ چرا که پدر را سریع سوار ماشین کرده بودند تا به بیمارستان برسانند.

کسی جرأت نمی کرد به ما بگوید که پدر همان جا شهید شده! پس از چند ساعت و طی یک تماس تلفنی از طرف کسانی که همراه ایشان بودند، به ما خبر دادند که پدر به شهادت رسیده است.

ما خودمان را دلداری می دادیم که پدر به هدف خود رسیده و طبیعتا کسی که خدمتگذار اهل بیت(ع) می شود، پاداش تلاش های او با شهادت حاصل می شود.

ما اطمینان داشتیم که ایشان از طرف گروهک وهابی منطقه مورد ترور قرار گرفته و این از شدت داغداری ما کم می کرد که پدر به هدف خود رسید.

همه مسؤلان به ما می گفتند که رسیدگی و پیگیری می کنیم و هر کس به شکلی دلداری می داد. در آن روز هر کسی می خواست به ما دلگرمی بدهد و این سبب می شد که ما احساس تنهایی نکنیم و خیالمان راحت باشد که چراغ راه پدر در این منطقه خاموش نخواهد شد.

اگر یک جوان در آن موقع هدایت شد، امروز جوانان بسیاری به برکت آموزه های دینی هدایت شده اند و همه آنها سبب دلگرمی خانواده است.

شهادت ایشان نشان از ترس سلفی ها و وهابیان منطقه از وجود این شهید بود که تصمیم بر قتل او گرفتند. شهادت پدر به سبب احقاق حق اهل بیت(ع) و پایداری او در منطقه بود.

 

در انتها اگر نکته خاصی از زندگی ایشان دارید، بفرمایید:

یک خواهر کوچکی به نام زهرا داریم. وقتی به دنیا آمد قلب او مشکل داشت و پزشکان می گفتند که قلب او سوراخ است و دیگر قطع امید کرده بودند. پدر در بیمارستان به حالت گریه و با توسل به حضرت زهرا(س)، برای زهرا کوچولو نذری کردند که به واسطه این نذر و توسل، پزشکان با حالت تعجب و شگفت زدگی گفتند که به طرز معجزه آسایی قلب زهرا خوب شده و هیچ مشکلی دیده نمی شود.

 

 

در ادامه این گفت‎وگو به سراغ ابو جمال عفراوی، معلم و فعال فرهنگی کوی علوی اهواز و از دوستان نزدیک شهید شیخ هشام صیمری رفتیم. وی با افتخار از شهید سخن می گفت و ابراز داشت: آنچه که خیلی مهم است و می توان آن را تعمیم داد، شهادت همه پیامبران و امامان(ع) و به ویژه شهادت امام حسین(ع) و شهید شیخ هشام صیمری به عنوان شهید ولایت و شهدای خطه خون، ایثار، فداکاری و خدمت به دین مبین اسلام است که همه خواسته آنها یاری دین خدا است.

پیامبران، اهل بیت(ع)، بزرگان دین، شهدای انقلاب و دفاع مقدس نصرت خدا را هدف قرار دادند و به یقین بزرگترین شرافت برای انسان این است که حزب خدا را یاری دهد. آیا هدفی می تواند از این برتر باشد؟

اگر عده ای از پیامبران در این زمینه قطعه قطعه شدند، برای آنها از عسل شیرین تر بود. شهید صیمری نیز که در راه خدا و برای یاری دین خدا جان خود را فدا کرد، به آرزوی خود رسید. ایشان چندین بار به ما گفتند که چه خوب است انسان به دست شرور ترین مردم جهان یعنی وهابیان در راه خدا شهید شود و شهید عزیز ما به بزرگترین پیروزی خود یعنی شهادت دست یافت.

هدف ایشان از بین بردن وهابیت بود. برنامه ریزی ها و سطح فکری وسیع ایشان از منطقه آغاز شده و برای از بین بردن وهابیت در جهان برنامه داشت.

امروز به برکت خون این شهید و شهدای دیگر، وهابیت روز به روز در حال از بین بردن آبروی خود در جهان است و جایگاه اجتماعی خود را از دست داده و نقص های خود را به نمایش می گذارد و افتخار می کنند که جگر خواری و آدم خواری از اعمال آنان است.

خون پاک و مطهر شهدای این راه، به ویژه شهید صیمری آبروی آنها را می برد و نقاب را از روی چهره زشت وهابیت نه تنها در منطقه، بلکه در جهان کنار خواهد زد.

در اوایل حضور شهید در منطقه کوی علوی، وهابیت در حال جان گرفتن بود و شهید با جدیت در جبهه جنگ عقاید و روبه رو شدن با نشر وهابیت به همراه برخی از مردم منطقه حضور فعال داشت. به نظر من فرزندان شهید و هر عزیزی که با شهید رابطه ای داشته، باید روز به روز سر بلندتر می شود.

 

چگونه بود که ایشان افزون بر جذب حداکثری میانسالان و پیران، جوانان منطقه را نیز به خود جذب کرده بود؟

فعالیت تبلیغی ایشان در مساجد کویت و اهواز تجربیات بسیاری در اختیار ایشان گذاشته بود و با اخلاق نیکو، مهربانی، صبر، بالا بودن سطح علمی و اخلاق اجتماعی مناسب، پیر و جوان را جذب خود می کرد.

شیخ هشام هیأت های گوناگونی در مسجد تشکیل داده که از جمله آنها هیأت اقتصادی برای کمک به فقرا بود، که در حدود ۵۰۰ خانوار را تحت پوشش قرار می داد. در کنار آن هیأت اجتماعی برای اعضای مسجد و منطقه به منظور رسیدگی به مشکلات آنها وجود داشت که سبب شد قشرهای گوناگون به ایشان علاقه مند شوند.

 

این شهید همواره نسبت به علم آموزی جوانان تاکید داشتند؛ بفرمایید که با چه روشی آنان را به حوزه و دانشگاه رهنمون می کردند؟

شهید بچه های مسجد را به سوی حوزه و دانشگاه سوق می داد و برنامه گوناگونی برای آنها داشت؛ به گونه ای که عده بسیاری از آنها وارد دانشگاه و حوزه شدند و برخی از آنها امروز وکیل و مهندس و دارای مدارک بالای دانشگاهی هستند.

وقتی خود ایشان اهل دین بوده، علاقه به دین داشتند، طبیعتا جوانان در ارتباط با او شیفته علوم دینی می شدند. با این‎که شهید به کسی تکلیف نمی کرد که شما دانشگاه برو یا حوزه، اما رفتار ایشان سبب می شد جوانان برای ورود به حوزه داوطلب شوند.

اخلاص، تواضع، پشتکار، علاقه ایشان به اهل بیت(ع)، کمک به فقرا و محبت اهل بیت(ع) ایشان را در منطقه محبوب کرده بود. تأکید خاص شهید بر این بود که پسرش باید طلبه و یکی از علمای شهر شود.

شهید چندین بار به ما گفت که «علی» یکی از علمای خوب شهر اهواز خواهد شد و من انتظار دارم ایشان به جایی برسد.

 

مرجع / ندای رسا