به گزارش عروج؛ یک سال از حادثه غم انگیز منا گذشت؛ حادثهای که جوانان، پدران، مادران، همسران و حاجیان بسیاری را از آغوش خانوادهها جدا کرد و دیار باقی سپرد.
سال گذشته در چنین زمانی بود که خبر شهادت بسیاری از هموطنانمان بر اثر نبود انسانیت کسانی که خود را خادم حرمین شریفین میدانند کشور را در غمی عمیق و بسیار فرو برد. مهرماه سال گذشته در پی این فاجعه خبرهایی مبنی بر شهادت سه عضو گروه تواشیح باقرالعلوم آبادان به گوشمان رسید. مصاحبهها و کسب اخبار موثق آغاز شد؛ ابتدا شهادت امین باوی تایید شد و محمدسعید سعیدیزاده و فواد مشعلی در پی آن.
دستانی خالی و دلهایی پر از اندوه
۱۰ مهرماه سال گذشته فرودگاه آبادان در فضایی حزن آلود دو بازمانده گروه تواشیح باقرالعلوم را پذیرا شد؛ استقبال از حاجی در فضایی متفاوت از همه استقبالها در سالهای گذشته انجام شد، اشکهای بر گونهها روان و بغضها در گلو اجازه سخن گفتن به هیچ کس را نمیداد. سید معین موسوی و محمدعلی ناصری بدون یارانشان به خانه بازگشتند، دستشان خالی و دلشان پر از اندوه.
.jpg)
وضعیت روحی نامناسب این دو حاجی تازه از سفر بازگشته عزادار فرصتی نداد تا با آنها به گفتوگو بشینیم اما اینک در سالگرد آن فاجعه هولناک فرصتی شد تا از زبان حاج محمدعلی ناصری همه ناگفتهها از گروه تواشیح باقرالعلوم، حاج سعید، حاج امین و حاج فواد، تمرینات و تلاشهای شبانه روزی، شادی کسب رتبه اول کشوری، اشک شوق سفر به مکه مکرمه و مدینه منوره و فاجعه منا شنیده شود.
با حضور حاج امین مسابقات را با شور بیشتری برگزار میکردیم
حاج محمدعلی ناصری، بازمانده گروه تواشیح باقرالعلوم آبادان از فاجعه منا در گفتوگو با ایکنای خوزستان اظهار کرد: گروه تواشیح باقرالعلوم از سال ۷۵ از طرف حاج آقا سعیدیزاده تشکیل شد. من از سال ۱۳۸۰ وارد گروه شدم. پس از حدود ۴، ۵ سال شهید مشعلی به جمع ما در این گروه پیوست. رتبههای بسیاری را در این گروه تواشیح باید یکدیگر به دست آوردیم. در مسابقات دانشجویان کشور دوم و در مسابقات اوقاف خوزستان اول شدیم. از سال ۱۳۹۰ شهید باوی به گروه اضافه شد. صدای بسیار زیبا و دلنشینی داشت و رونق خاصی به گروه داد. با حضور ایشان مسابقات را بسیار پرشورتر و با نتایج بهتری ادامه میدادیم.
.jpg)
وی ادامه داد: در سال ۱۳۹۳ رتبه نخست مسابقات اوقاف کشور را به دست آوردیم. طبق روال هر سال که کاروانی از قاریان، حافظان و گروههای تواشیح به مکه و مدینه اعزام میشوند ما نیز در سال ۹۴ به حج اعزام شدیم که فاجعه منا در این سال رخ داد. همه اعضای گروه از شنیدن خبر تشرف به مکه و مدینه بسیار خوشحال شدند. سفر ما از پنجم یا ششم مرداد بود که آغاز شد. در ابتدا به مدینه منوره وارد شدیم و برای حجاج ایرانی، عربستانی، بحرین و عراق به اجرای برنامه میپرداختیم.
اشک شوق زیارت خانه خدا و حرم رسول الله(ص)
ناصری به توضیح درباره روز رخداد فاجعه منا پرداخت و گفت: زمانی که در مکه محرم شدیم همه بچههای گروه اشک شوق میریختند و سختیهای تمرینات شبانهروزی ما در آن زمان برطرف شد. صبح روزی که این اتفاق افتاد اعضای گروه ما و قاریان و حافظان و دیگر حجاج ایرانی وسایل خود را جمع کرده و به سوی سرزمین منا حرکت کردند. حجاج و دوستان من به خاطر گرمای هوا همه خسته بودند اما با این وجود با ذوق و شوق بسیار همه اسماءالحسنی را در طول مسیر میخواندند و از یکدیگر فیلم گرفته و عکسبرداری میکردند. تا آنکه به چادرهایی که از سوی بعثه مقام معظم رهبری برای حجاج برپا شده بود رسیده و در آنجا صبحانه خوردیم. حاج آقا سعیدیزاده به ما میگفت: زودتر به مراسم رمی جمرات برسیم تا به گرما برنخوریم. به دلیل رطوبت هوا نفس کشیدن برایمان سخت بود.
فاجعه منا و قتلگاه خیابان ۲۰۴
وی ادامه داد: جمعیت بسیاری در حال حرکت بودند اما این جمعیت آنقدر نبود که نتوانی به صورت پیادهروی به راه خود ادامه دهی. اگر مطمئن بودیم که جمعیت بسیار مانع پیادهروی ما میشود مسیر را ادامه نمیدادیم. اندکی جلوتر که رفتیم احساس کردیم که جمعیت زیاد و غیرعادی است. وارد خیابان ۲۰۴ شدیم بعدها فهمیدیم که این خیابان بیامکاناتترین و باریکترین خیابان منتهی به مقصد است. ما همه حج اولی بودیم و به مسیر ناآشنا. دیگر خیابانهای منتهی به مکان رمی جمرات از امکاناتی مثل آبپاش، چتر و تهیه هوا برخوردار بود اما این خیابان هیچ یک از این موارد را نداشت و هیچکدام هم به ما نگفتند که شرایط این خیابان این گونه است.
.jpg)
نگران شدیم بچهها نیامدند
ناصری ادامه داد: وقتی وارد خیابان شدیم دیدیم که گنجاش حجم میلیونی جمعیت حجاج را ندارد. فضا سنگین بود هر لحظه که جلوتر میرفتیم حرکت به کندی انجام میشد. هر یک یا دو دقیقه یک بار یک قدم جلوتر میرفتیم. همه سعی کردیم کنار هم باشیم. شهید باوی کنار من بود. تا جایی پیش رفتیم که احساس کردم تنها هستم و یکی یکی از یکدیگر جدا شدیم. با خود میگفتم بچهها را گم کردم. تشنج، ترس، خفقان و نگرانی میان حجاج ایجاد شد. برخی از حجاج چادرها را بالا پایین میکردند که هوا جریان یابد. ایستادن زیاد باعث شد تا حجاج سعی کنند خود را از جمعیت بیرون بکشند. به دلیل ازدحام جمعیت پاهایم در اختیار خودم نبود و دستهایم را نمیتوانستم حرکت دهم. خود را کنار نردهها کشیدم و ایستاده نگه داشتم. تمام سعیم آن بود که بر روی زمین نیفتم. اگر در میان حجاج سر و تن یک نفر پایین میرفت چندین نفر بر روی افتاده و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود. بیاختیار آنهایی که بر روی زمین افتاده بودند به دیگران چنگ میزدند تا خود را بالا کشیده و بتوانند نفس بکشند. حولههایی که تن من بود توسط برخی حجاج کشیده شده و دور گردنم حلقه شد. احساس خفگی شدیدی کردم. حوله بالای تنهام باز کردم و توانستم مقداری نفس بکشم. چندین نفر از حجاج مصری و افریقایی شهادتین گفته و بیهوش میشدند اینها را که دیدم برایم مسجل شد که نفسهای آخرم است. ذکر و اشهد خود را گفته و آماده مردن شدم. پس از این یک لحظه احساس کردم فشار بر روی من کمتر شد و توانستم خود را از میله جدا کنم و از نردهها بالا رفته و به اندازه یک نفر میان میلهها باز بود خود را داخل یکی از چادرها انداختم. چادر ۲۰ متری بالغ بر ۱۰۰ حجاج در آن بودند. خود را به حالت سینهخیز به ته چادر رساندم. یکی از حجاج آفریقایی وسیلهای به من داد تا چادر را پاره کنم تا اکسیژن جریان یابد. پس از آنکه توانستم از آن چادر بیرون آمده و به چادرهای بعثه مقام معظم رهبری برسم سید معین را دیدم که از گروه ما در آنجا بود. از او در مورد بچهها پرسیدم و گفت بیاطلاعم. نگران شدیم بچهها نیامدند.
سعودی اجازه کمک رسانی را به ما نمیداد
ناصری با بیان اینکه در ساعات اولیه این اتفاق کشور سعودی و مأموران آن همکاری نکرده و به ما اجازه کمکرسانی نمیدادند گفت: این اتفاق در ساعت ۸:۳۰ افتاد و من ساعت ۱۰:۳۰ خود را نجات دادم. دو ساعت پس از آن مأموران سعودی برای نجات آمده و به نجاتیافتگان رسیدگی میکردند. آنها درخواست کمکرسانی ما را قبول نمیکردند و امدادرسانی خود آنها هم به بدترین شکل انجام میشد. اگر کسی چشمش بسته بود مأموران سعودی او را متوفی تلقی کرده و در همان کیسه پلاستیکی جمعآوری مردگان قرار میدادند.
وی ادامه داد: تا شب پیگیر پیداکردن دوستان خود بودیم. پس از پافشاریهای بسیار ما سعودی اجازه جستوجو در دو بیمارستان را به ما داد. ساعت ۲ بامداد همان شب بود که شهید کارگر و شهید باوی شناسایی شدند. همه نگران شدیم که برای سه عضو قرآنی دیگر کاروان چه اتفاقی افتاده است. پس از سخنان مقام معظم رهبری و تهدیدات ایشان همکاری سعودی بیشتر شد و اجازه بازرسی از بیمارستانها و سردخانهها را به ما دادند. همه مکانهای موجود را جستوجو کردیم. پس از چند روز به ما گفتند که هیچ حاجی ایرانی دیگر در بیمارستانها نیست و خبر شهادت دوستانمان به ما رسید.
حاج سعید میخواست آلبوم استودیویی نوحههایش را منتشر کند
ناصری در مورد تمرینات گروه تواشیح باقرالعلوم و ارتباط اعضا با یکدیگر عنوان کرد: شبانهروز تمرین کردیم تا بتوانیم به رتبه اول برسیم. از برادر به یکدیگر نزدیک بودیم. وقتی که خبر شهادت دوستانمان به ما رسید از بعثه مقام معظم رهبری درخواست کردیم که با اولین پرواز به ایران بازگردیم. حاج سعید از کودکی در مسجد امام محمدباقر(ع) در کلاسهای قرآن مختلفی شرکت میکرد اما همواره به تواشیح رغبت و علاقه بسیاری داشت. همیشه میگفت تواشیح این ظرفیت را دارد که چند جوان مؤمن و قرآنی را دور هم جمع کرده و به همخوانی قرآنی و مدح اهلبیت(ع) بپردازند. او به طور همزمان به فعالیتهای ورزشی، تحصیلی و قرآنی مشغول بود. مداح خوبی بود. در ایام سوگواری امام حسین(ع) به نوحهخوانی میپرداخت. قصد داشت پس از بازگشت از مکه مکرمه آلبوم استودیویی مداحیها و نوحههای خود را منتشر کند.
وی ادامه داد: همواره اهداف خود را دنبال کرد و به صورت مداوم تلاش میکرد تا به آنها برسد. همیشه به ما میگفت من شما را اول کشور میکنم. من شما را اول کشور میبینم. ما به شوخی به او میگفتیم که در آبادان با همه بیامکاناتیها و در میان گروههای بزرگی که در کشور فعالیت میکنند ما اول نمیشویم اما همیشه میگفت ما در این دنیا آمدهایم که تلاش کنیم.
.jpg)
با نگاه کردن به چهرهاش یاد خدا میافتادی
ناصری در مورد شخصیت شهید امین باوی او را دارای ویژگیهای برجستهای توصیف کرد و گفت: بسیاری از موارد است که نمیتوانم در مورد آنها بگویم. شخصیت شهید باوی در کلام من نمیگنجد. روزهای اولی که خبر شهادت وی قطعی شد چندین خانواده یتیم و بیسرپرست به منزل وی آمده و میگفتند شهید به ما کمک میکرد. کمکهای او به مردم در حالی بود که شغلی نیمهوقت و حقوقی مطابق با ادارهکار داشت. خرج خانواده خود و پدر و مادرش را میپرداخت. آن خانوادههای یتیم دربارهاش میگفتند پارچه روی صورتش میانداخت و شبانه به ما کمک میکرد. حتی خانواده و نزدیکانش نیز از این مسائل باخبر نمیشدند. با نگاه کردن به چهرهاش یاد خدا میافتادی.
اگر مردم مدام به من احسنت گویند با نفسم چه کنم
وی افزود: صوت بسیار زیبایی داشت. به گونهای که در سطح کشور او را از صدایش میشناختند اما همیشه ناشناس بود. خود را همواره از مسابقات و حواشی آن با وجود آنکه تواناییهای بسیاری داشت. وقتی که از او میخواستیم در مسابقات شرکت کند میگفت با نفسم چه کنم؟ اگر اول شوم شاید طاقت احسنت گوییهای مردم را نداشته باشم و دچار غرور شوم. وقتی که حاج سعید از او خواست وارد گروه شود مخالفت میکرد میگفت دوست دارم در حسینیه خودم مداحی کنم. با آنکه همسن من بود اما از نظر معنوی و اخلاقی بسیار از او عقب هستم. بزرگترین آرزویش شهادت بود که به آن رسید.
ناصری در مورد شهید فؤاد مشعلی نیز گفت: خواسته پدر و مادر را به همه چیز ترجیح میداد. اگر به مقام شهادت رسید به خاطر احترام به پدر و مادرش بود. در عرفات که بودیم میگفت وقتی که بازگردم مادرم را به سفر کربلا خواهم برد، بچهها به او میگفتند که خود و مادرت در این سفر اذیت میشوید، مادر را با خود نبر. اما او میگفت دفعه قبل که مادرم را به سفر کربلا بردم به برکت وجودش همه مشکلات ما در سفر آسان میشد. سختی و رنجی که شما از آن صحبت میکنید به خاطر همراه آوردن خانواده برای من بیمعنی است.
وی در پایان گفت: هر یک از این شهدا نخبگان قرآنی بودند که از دوران کودکی آموزشهای قرآنی را آغاز کردند. اگر بودند میتوانستند الگوی بسیار خوبی برای جوانانی باشند که میخواهند وارد این عرصه شوند. با تلاشی که آنها در این عرصه داشتند زمان ثمردادنشان بود که این اتفاق رخ داد. پس از شهادت دوستانمان انگیزهای برای ادامه کار نداشتیم اما یاد آنها این انگیزه را با اصرار خانوادهها برای ما ایجاد کرد. همین که در اجرای تواشیحمان از این دوستان یاد میشود و حضار برای روح آنها فاتحه و صلوات میفرستند و میتوانیم ثواب اجرا را به آنها هدیه کنیم برایمان آرامشبخش است.
سیما محسنی
|